اگه براتون تعریف کنم، باورتون نمیشه که چه هفتهای داشتم!
شنبه آدم آهنی جدیدم رو به مدرسه بردم، اما خانم معلم اون رو ازم گرفت و بهم گفت که آوردن اسباب بازی به مدرسه خلاف قانونه.
این خیلی ناراحتم کرد.
به خونه رسیدم و موقع شام، فهمیدم که غذا جگره. اه، از جگر خوشم نمیومد.
وقتی بقیه شام میخوردن، من به دور و بر نگاه میکردم و با غذام بازی میکردم.
بعد از شام، مامان برای دسر یک کیک پای لیمو با خامه آورد.
به به! دستم رو دراز کردم تا یک تکه بردارم که گفت:
"متاسفم عزیزم، تا شام نخوری از دسر خبری نیست. خودت قانون رو میدونی."
با عصبانیت گفتم: " دیگه کافیه! قانونها دارن زندگیم رو نابود میکنن."
کمی فکر کردم و گفتم: "من یک ایده دارم. نظرتون چیه که این آخر هفته، قانونی نداشته باشیم؟"
مامان و بابا به همدیگه نگاهی انداختن و بعد حرفم رو قبول کردند…