ــ معذرت میخوام تریستان. قصد نداشتم سرت داد بزنم؛ فقط میخواستم یادآوری کنم همه چیز مرتب باشه. میزها، تُنگهای شیر و نوشیدنی، ظرفهای گوشت، پنیر، میوه و سبزیجات. تاجران کشتیها در راهند. لطفاً زودتر موهات رو بباف، کفشهات رو بپوش و خودت رو آماده کن.
سپس از گوشۀ چشم نگاهی به خواهرش کرد و ادامه داد:
ــ درضمن، گِلهای روی زمین هم باید تمیز بشه.
تریستان نالهای کرد: آه...مورگان.
مورگان رو به الیارد کرد و گفت:
ــ تو هم باید به شرق هِد بری و به ویندِن ب گی که غلات انبارش رو به بندر تُل ببره.
ــ ولی مورگان، تا اونجا یک روز با اسب راهه!
ــ میدونم و برای همین الان باید حرکت کنی.