تمام داستانهای این کتاب واقعی است.
شاید هم واقعی نیست.
شاید کمی از آنها واقعیاند و کمی هم غیرواقعیاند.
قهرمانهای داستانها همگی خیالیاند. شاید هم نیستند.
یعنی بعضی از قسمتها واقعیاند و بعضی از قسمتها خیالیاند.
شاید هم از این ترسیدم که اگر قهرمانهای واقعی، داستانهای خودشان را بخوانند از دستم عصبانی بشوند.
به خاطر همین است که میگویم واقعی نیستند.
شما منظورم را میفهمید، چون بعداً میخواهند کلی حرف بهم بزنند؛ چرا من را این شکلی توصیف کردی یا من کِی به تو چنین حرفی زده بودم که حالا اینطوری تعریفش کردی...
یک دنیا حرف و حرف...
پس بهتر است بگویم هیچکدامشان واقعی نیستند.
بله، همه را از خودم نوشتم و هیچ ربطی به هیچکسی ندارد...
واقعاً ندارد!
کتاب درباره ی یک دختر هست که شاگرد بقالی پدربزرگش میشه توی تعطیلات تابستون .. دختری که خیلی کنجکاو و شیطونه و آرزو داره که طبقه ی دوم بقالی رو باز کنه . قشنگه