رنه ولک مقالهی «نابود کردن مطالعات ادبی» را در سال ۱۹۸۳ منتشر کرد. در این مقاله نخست سه شاخهی «نظریه، نقد و تاریخ» را در مطالعات ادبی بازمیشناسد و از نظر او در مطالعات ادبی این سه شاخه به یکدیگر پیوستهاند. نظریه بدون نقد مبتنی بر واقعیت و بدون تاریخ نمیتواند وجود داشته باشد، نقد هم بدون نظریه و تاریخ وجود ندارد و تاریخ هم بدون فرضیات نظری و بدون نقد امکان وجود ندارد. ولک اشاره میکند که بنای مطالعات ادبی در معرض حملهای قرار گرفته است که فقط نقد طبیعیِ جنبههای مشخص مطالعات ادبی نیست، بلکه حملهای برای نابودی آن از درون است. در ادامه تلاش میکند تا انگیزهها و اهداف گوناگون این حمله را بازشناسد. او از انکار ماهیت زیباییشناختی ادبیات بیمناک است و در ادامه به تبیین ماهیت زیباییشناختی ادبیات میپردازد و در اینجا هم باز از روش تطبیقی و با ذکر منابع گوناگون به این مهم میپردازد. در هر دو مقاله احاطهی ولک به موضوع، نگرش عمیق او به ادبیات و جنبههای گوناگون آن، مطالعات گسترده و پُردامنهی او در حوزهی نقد و نظریه و تاریخ ادبی انسان را شگفتزده میکند.