وقتی چیلی دوازده سال پیش برای اولینبار به میامی بیچ آمد، اهالی آنجا یکی از آن زمستانهای سردِ گاهوبیگاهشان را از سر میگذراندند. روزی که او در رستوران وسوُیو، در خیابان کالینز جنوبی، با تامی کارلو برای ناهار قرار داشت و پالتوِ چرمیاش را دزدیدند، هوا یک درجه بالای صفر بود. همان پالتویی که سال قبلش، پیش از اسبابکشی به اینجا، زنش برای کریسمس به او داده بود.