میک جکسون نویسندهای انگلیسی است که در ۱۹۶۰ در گرِیت هاروودِ لنکشایر به دنیا آمده است. در مدرسهی زبانشناسی ملکه الیزابت تحصیل کرده و در سال ۱۹۹۰ دورهی نویسندگی خلاق را در دانشگاه به پایان رسانده است. از ۱۹۹۵به نوشتن پرداخته و پنج کتاب از او به چاپ رسیده، ولی عمدهی شهرتش برای همین کتاب مرد زیرزمینی است که در سال ۱۹۹۷ منتشر شد و در همان سال جایزهی بهترین رمان اولی را دریافت کرد و نامزد جایزهی بوکر شد.
داستان مرد زیرزمینی برداشتی است طنزآمیز از سرگذشت پنجمین دوک پورتلند، ویلیام جان کاوندیش اسکات بنتینک که به دلایلی تصمیم گرفت در سراسر املاکش مسیرهای زیرزمینیِ پیچدرپیچی احداث کند و بهمرور این تونلها تا مسافتهای دورتر کشیده شد. دوک رفتهرفته از اجتماع دور میشود و خیالات و اوهام سراغش میآیند؛ خیالاتی که چهبسا، اگرچه خفیفتر، در ذهن همهی ما شکل بگیرد. همین شیوهی زندگی سبب میشود اطرافیان و مردم دربارهی او قضاوتهایی کنند و خیال کنند دیوانه شده و داستانهای عجیبی دربارهی او بسازند. یکی از مهیجترین بخشهای داستان جایی است که مرد زیرزمینی تصمیم میگیرد، برای رها شدن از افکار آزاردهنده، طبق سنتی قدیمی و با ابزاری خاص، جمجمهی خود را سوراخ کند.
آنچه مرا به ترجمهی کتاب حاضر ترغیب کرد خواندن کتاب تارکدنیا موردنیاز است بود که از همین نویسنده و ناشر به ترجمهی گلاره اسدی آملی منتشر شده بود. درونمایهی هر دو داستان انزواطلبی است و هر دو در فضایی گوتیک میگذرند و نویسنده از قریحهی خود در تصویرسازی و بیان وقایع، با زبانی طنزآمیز و کنایی، بهره برده است.