نظام اجتماعی در این نظریهها عمدتاً چرخهای از دو پرسمان قدرت و دانش و نیز نهادهای آنها یعنی دولت و دانشگاه است. در این حالت، به هر دو این حوزهها، نه بهمثابه حوزهها و نهادهایی که ذاتاً معنا و کارکرد دارند، بلکه به مثابه محصولات و نتایج اجتماعی شدن/کردن و تبدیل امر اجتماعی به کنش اجتماعی توجه شده است. در این میان، پرسش اساسی بوردیو آن است که چگونه امر اجتماعی بهمثابه تنها امر واقعاً موجود در هستی انسانی خود را در همۀ ارکان این هستی درونی کرده و بدل به عادتوارهها، میدانها، سرمایهها و نمادهای گوناگون شده و بدین ترتیب بازتولید جامعه را ممکن کرده است؟