کشیش به ستونی چوبی که شب گذشته مجسمهی مریم مقدس از روی آن دزدیده شده، اشاره میکند و میگوید: «همین جا بود. از همین جا بُردندش!» و بعد کُمیسر را به طرف اتاقِ جواهرات و اشیای قیمتی کلیسا میبرد. معلوم است درِ اتاق بهزور باز شده و شیشهاش هم شکسته، چون مقدار زیادی خردهشیشه روی زمین ریخته است.
کشیش توی کشوِ یک میزِ قدیمی میگردد و عکسی از مجسمهی دزدیدهشده پیدا میکند و با ناراحتی میگوید: «این شکلی بود.»
کُمیسر با دیدن عکس میگوید: «اثر باارزشی است. یادم هست عکسش در کتاب تاریخ هنرمان هم چاپ شده بود.»