نوشتن، یکی از ابزارهای ظریف، صعب و خطرناک موفقیت در اعتراف به ناشدنی هاست. آیا قادر به آنیم؟ این است آرزوی من. من هم دوست دارم بمیرم؛ هرچند این بدان معنا نیست که من برنده شده ام. تلاشم را می کنم. تاکنون که موفق شده ام. در این مدت بی واسطه ترین چیزهایی را که می توانستم انجام دادم. برای نزدیک شدن به جایی که می توانم در آن دست از دروغ بکشم و چیزی را با دیگر ان سهیم شوم- به مانند رویاهای کلاریسی- با مردن، به مدرسه دیگری می روم، به نزدیک ترینشان، مدرسه ای که بیشترین شباهت را برایم به مدرسه مردگان دارد: مدرسه رویاها.
فردا، امشب، ما که بدبختانه موجوداتی فانی هستیم رهسپار مدرسه رویاها خواهیم شد.