کوگل بلیتس می گوید: «با این حالی که داری، نباید پشت فرمان بنشینی!»
«با دوچرخه می روم. جلو در کافه گذاشتمش. ممنون برای این نوشیدنی!»
کمیسر می گوید: «تولدت مبارک! روز خوبی داشته باشی!» و با نگاهش اشمید خوشحال را دنبال می کند.
موقع حساب کردن، کافه چی سرش را تکان می دهد و می گوید: «اشمید با دروغ هایش گیج مان کرده! باور می کنی بیست و هفت سالش باشد؟ بیست سال خودش را جوان تر جا می زند!»
کمیسر می خندد و می گوید: «البته دو تا چاخان دیگر هم سر هم کرده بود…