این کتاب دربارهی چیزی است که منجر به آن تصمیمگیری شد، اصول اخلاقی که آن را هدایت کرد و همچنین نحوهی تحقق آن ـ که دربارهی زندگی خودم هم هست.
چه چیزی زندگی را میسازد؟ مهمتر از آنچه میگوییم؛ حتی بیشتر از آنچه انجام میدهیم. زندگی آن چیزی است که ما به آن عشق میورزیم و به آن ایمان داریم. برای من، آنچه بیش از همه دوست دارم و به آن اعتقاد دارم، ارتباط است؛ ارتباط انسانی و فنّاوریهایی که به واسطهی آن، ارتباطات حاصل میشود. البته این فنّاوریها شامل کتاب هم میشود. اما برای نسل من، ارتباط تا حد زیادی به معنای اینترنت است.
قبل از هرگونه فکری باید به خوبی این جنون مسموم را که مانند فوج زنبور به زندگی ما هجوم آورده، بشناسیم و درک کنیم که اینترنت برای من (وقتی آن را شناختم)، چیز کاملاً متفاوتی بود. اینترنت دوست یا پدر و مادر بود. اجتماعی بدون مرز و محدودیت بود، یک صدا و میلیونها صدا، مرز مشترکی که توسط اقوام مختلفی ساخته میشد که بسیار دوستانه و بدون استثمار کردن یکدیگر در کنار هم زندگی میکردند و هر کس آزاد بود تا نام و سابقه و سنتهای خود را برگزیند. همه نقاب بر چهره میگذاشتند، اما با وجود این، این فرهنگ ناشناس بودن ضمن داشتن چند نام، بیش از دروغ، حقیقت را نشان میداد، زیرا بیشتر خلاقانه و مشارکتی بود تا تجاری و رقابتی. مطمئناً تنشهایی هم وجود داشت، اما کفهی حسن نیت و احساس خوب سنگینتر بود ـ یک روح پیشگام واقعی.