شب است. مریم در کنار حوض نشسته و ظرف میشوید و روی نردبان میگذارد. چراغ مستراح روشن است. حاجپرویز در کنار تخت مشغول بستن پشهبند است. از پشت شیشهی مشجر مستراح دیده میشود که کسی میخواهد خارج شود. در باز میشود و مهتاب بیرون میآید و میرود کنار حوض میایستد. مریم که کارش تمام شده بلند میشود. مهتاب مینشیند و دستش را میشوید.