پروردگارا!
نمیدانم چگونه به سویت آیم در حالی که دستانم تهی است.
دیدگانم را بر هم نهم در حالی که تو را به خوبی ندیدهام.
به ندای نکیر و منکر پاسخ دهم در حالی که بندهی شایستهای نبودهام. چگونه مرا با بار گناه خواهی پذیرفت؟!
هرچه میگذرد من از تو دور دورم
در حالی که میگویی من از رگ گردن به تو نزدیکترم.
خدای من، دنیای دل فریب وسوسهام میکند
و فریبم میدهد با نقشهای رنگارنگ،
اما هنوز که هنوز است در انتهای قلبم به دنبال تو میگردم
در حالی که میگویی بین مرء و قلب منی.
مرا دریاب و رهایم مکن در دلواپسیها و بیکسیها
و مرا با این مکارهی هزاررنگ تنها مگذار.
مرا اسیر نفس خویش مگردان!