فرانکلین لاکپشته همه چیز رو راجع به عید شکرگزاری دوست داشت.
اون خوردن کیک کدوییِ حشره و ژلهی زغال اخته، ساختن ظرفهایی شبیه شاخ و عروسکهایی با پوست ذرت رو دوست داشت.
اما بیشتر از همه، اینکه پدربزرگ و مادربزرگش برای شام بیان پیششون رو دوست داشت.
این یه سنت خونوادگی بود و فرانکلین به سختی میتونست صبر کنه.
یک هفته قبل از عید شکرگزاری، یک کارت پستال از طرف پدربزرگ و مادربزرگ فرانکلین به دستشون رسید…