وقتی ماری بالتر بر موانع موجود بر سر راه گذشتهی ناخوشایند خود فائق آمد، وقتی جراحات خود را التیام بخشید و درد را فراموش کرد، در حق کسی لطف بخصوصی نکرد. او برای راضی کردن مادرش، برای راضی کردن زن و شوهری که او را به فرزندی پذیرفته بودند، کاری صورت نداد. نخواست که به آسایشگاه روانی درسی آموخته باشد. به جای همهی اینها، تنها در حق خود کاری صورت داد. او بخشید تا ذرات زندگی خود را مجددا در کنار هم قرار دهد. او به وجود واقعی خود مفتخر شد. او بخشید تا هر روز صبح برای بیدار شدن، یا هر شب برای خوابیدن، دلیلی داشته باشد.
بخشش موضوعی دراینباره است. منظور رهایی از درد و تألم و ادامهی حرکت برای خاطر خویشتن است. ما میبخشیم تا از باری عاطفی که مدتها بر دوشمان سنگینی کرده است، نجات یابیم، تا به آزادی برسیم، تا کاری را که مایل هستیم انجام دهیم، تا مقهور شرایط ناخوشایند گذشته نشویم.
کسانیکه شما را رنج دادند ممکن است تاکنون اقدامی برای جبران انجام نداده باشند. حتی اگر میخواستند هم احتمالاً از انجام آن عاجز میماندند. دراینباره بیندیشید. در تمام مدتی که متألم بودهاید آیا حتی یکی از کسانی که اسباب تألم شما شدند، در مقام عذرخواهی از شما برآمده است تا از بار درد و رنجتان بکاهد؟ آیا کاری کرده تا ناراحتی ناشی از جراحت احساسی شما را که حاصل بیعدالتی او بود، التیام ببخشد؟ آیا کاری کرد تا اوقات خوش ازدسترفته جبران شود؟