همه دوست دارند داستانی خوب بشنوند یا تعریف کنند. اما نمیدانند که میتوانند و باید داستانی خوب باشند. برای این منظور باید هدفمند زندگی کنند. زندگی هدفمند پلی است برای رسیدن به زندگیِ دارای اهمیت. در فصل بعد به تفصیل به این موضوع میپردازم، اما فعلاً فقط به همین بسنده میکنم که: آدمهایی که ناهدفمند زندگی میکنند، در رویارویی با اشتباهات دنیا میگویند: «باید کاری برای این مسئله انجام داد.» داستانی را میبینند و میشوند و احساسی یا عقلی نسبت به آن واکنش نشان میدهند. اما از این پیشتر نمیروند.
آدمهایی که هدفمند زندگی میکنند، به میان گود میپرند و خودشان وارد داستان میشوند. حرفهای آلبرت اینشتین، فیزیکدان نابغه، آنها را به حرکت میاندازد: «دنیا جای خطرناکی است، نه به خاطر آنهایی که بد میکنند، بلکه به خاطر آنهایی که فقط نگاه میکنند و کاری انجام نمیدهند.»
چرا بسیاری از افراد کاری انجام نمیدهند؟ شاید از بدیها و ناعدالتیهایی که پیرامون خود میبینیم به ستوه میآییم. مشکلات بزرگتر از آن به نظر میآیند که بتوانیم از پسشان بر بیاییم. به خودمان میگوییم: «از من چه کاری ساخته است؟ من فقط یک نفرم.»
یک نفر یک شروع است. یک نفر میتواند اقدام کند و با کمک به دیگران تغییر ایجاد کند. یک نفر میتواند به یک نفر دیگر الهام ببخشد تا او هم هدفمند زندگی کند، بعد نفر دیگر. این افراد میتوانند با هم کار کنند. میتوانند تبدیل به جنبش شوند. میتوانند تاثیرگذار شوند. هیچ وقت نباید بگذاریم کاری که نمیتوانیم انجام دهیم ما را از انجام کاری که میتوانیم انجام دهیم، باز دارد. زندگی منفعل معنا پیدا نمیکند.