اگر آن ترک شيرازي به دست آرد دل ما رابه خال هندويش بخشم سمرقند و بخارا رابده ساقي مي باقي که در جنت نخواهي يافتکنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا رافغان کاين لوليان شوخ شيرين کار شهرآشوبچنان بردند صبر از دل که ترکان خوان يغما راز عشق ناتمام ما جمال يار مستغني استبه آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روي زيبا رامن از آن حسن روزافزون که يوسف داشت دانستمکه عشق از پرده عصمت برون آرد زليخا رااگر دشنام فرمايي و گر نفرين دعا گويمجواب تلخ مي زيبد لب لعل شکرخا رانصيحت گوش کن جانا که از جان دوست تر دارندجوانان سعادتمند پند پير دانا راحديث از مطرب و مي گو و راز دهر کمتر جوکه کس نگشود و نگشايد به حکمت اين معما راغزل گفتي و در سفتي بيا و خوش بخوان حافظکه بر نظم تو افشاند فلک عقد ثريا را Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations