مي دمد صبح و کله بست سحاب
الصبوح الصبوح يا اصحاب
مي چکد ژاله بر رخ لاله
المدام المدام يا احباب
مي وزد از چمن نسيم بهشت
هان بنوشيد دم به دم مي ناب
تخت زمرد زده است گل به چمن
راح چون لعل آتشين درياب
در ميخانه بسته اند دگر
افتتح يا مفتح الابواب
اين چنين موسمي عجب باشد
که ببندند ميکده به شتابلب و دندانت را حقوق نمک
هست بر جان و سينه هاي کباب
بر رخ ساقي پري پيکر
همچو حافظ بنوش باده ناب
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations