«««««میبهـا»»»»»غزل نمره ۰۶۴مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاناگر چه عرض هنر پيش يار بیادبیستزبان خموش وليکن دهان پر از عربیستپری نهفته رخ و ديو در کرشمهی حسنبسوخت ديده ز حيرت که اين چه بوالعجبیستدر اين چمن گل بیخار کس (نمیچیند) نچيد آریچراغ مصطفوی با شرار بولهبیستسبب مپرس که چرخ از چه سفلهپرور شدکه کامبخشی او را بهانه بیسببیستبه نيم جو نخرم طاق خانقاه و رباطمرا که مصطبه ايوان و پای خم طنبیستجمال دختر رز نور چشم ماست مگرکه در نقاب زجاجی و پرده عنبیست(دوای درد خود اکنون از آن مفرح جویکه در صراحی چینی و ساغر حلبیست)هزار عقل و ادب داشتم من ای خواجهکنون که مست و خرابم صلاح بیادبیست(هزار عقل و ادب داشتم من ای خواجهکنون چو مست و خرابم صلای بیادبی) مولانابيار می که چو حافظ هزارم (مدامم) استظهاربه گريه سحری و نياز نيمشبیستSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations