ارنجی، لیمویی تا زیتونی
نویسنده : سپینود ناجیان
خوانش : المیرا حجت
انگار دکمه آسانسور را اشتباه زده بودم . کفش هایم هم دستم بود . فرصت نکرده بودم بپوشم. طرح اندام زنی را که دیدم براق شدم . زنک داشت لباس می پوشید و هر چه هم خوش بین بودم ، نمی توانستم دلیلی برای این یک کارش پیدا کنم . این بود که چای توی لیوان را پاشیدم طرف پنجره و پرده لیمویی را لک کردم . اگر روبه رویم بود یک سیلی هم می خواباندم توی گوشش. روی گونه های نرم و هفت تیغه و ادکلن