بیست و پنج اوت 1983
نویسنده : خورخه لوئیس بورخس
برگردان : اسدالله امرایی
خوانش : سارا باقری
به ساعت کوچک ایستگاه که نگاه کردم ، یکی دو دقیقه از یازده شب گذشته بود. پیاده به طرف هتل راه افتادم . حس آسودگی و بی قیدی که جاهای آشنا به جان آدم می اندازد مثل دفعات قبل به جانم ریخت . در بزرگ آهنی باز بود. امارت توی تاریکی فرو رفته بود...