چند بار صدای آسانسور به گوشم رسید . بالاخره رفتم کنار در آسانسور.کسی داخلش نبود. م دتیست دائم فکر می کنم تلفن زنگ می زند. گوشی را که بر می دارم صدای بوق آزاد می آید. هیچ کس پشت خط نیست و من چرا فکر می کنم تلفن زنگ می زند. مثل گربه در کمین می نشینم ...
داستان "خرچنگ های بلوری"
نویسنده : مصطفی دشتی
خوانش : پردیس پرتو