حرفی نمی زنم . مثل همه سال های قبل این 10 سال . سکوت کردیم . حواسم ولی به نگاه های دزدگی پشت عینکش هست. نگاه های بریده بریده اش به حلقه پهن و زرد توی انگشتم . اومده بود که سکوت کنیم . اومده بود که حرف نزنیم . که من فقط از نگاش بتونم بخونم که خواسته بود دلتنگیشو تسکین بده...
داستان "سی و هفت ساله ترین زن دنیا"
نویسنده و خوانش : مه رو جعفری