0
امکان مطالعه در اپلیکیشن فیدیبو
دانلود
چشم هایش
165

داستان شب - چشم هایش

راوی:

کانال:
داستان شب

درباره این اپیزود
غروب یک روز تابستانی بود که پدر زهرا مرد. مثل هر روز روی تخته سنگی نشسته بود و به گاو های ده که از چرای روزانه برمی گشتند نگاه می کرد، که صدای جیغ و شیون از خونشون بلند شد. هربار که کسی توی ده می مرد، همین صدای آشنا رو می شنید. اما این بار صدا بلندتر و جیغ ها سوزناک تر بود. پدرش روحانی بود و نفوذ و محبوبیت زیادی بین مردم ده داشت.از روی سنگ بلند شد... داستان "چشم هایش" نویسنده : علیرضا خمسه خوانش : نیما بانک

شناسنامه

فرمت محتوا
مدت زمان
زبان
audio
۰۷:۰۳

گذاشتن این عنوان در...

نشان‌شده‌ها
شنیده‌شده‌ها
چشم هایش
چشم هایش