یک روز کارکنان آکواریوم بزرگ شهر، ماهیهای جدید و مختلفی رو برای تعلیم به اونجا آورده بودن.
بینِ اونها، یک دُلفینِ خیلی بامزه به اسم ریپِل هم بود.
همونطور که کارگرها ریپِل رو از کامیون به خونهی جدیدش منتقل میکردن، دلفین کوچولو به دور و بر نگاه میکرد.
با اینکه همه چیز به نظر آروم میرسید، اما از ترس و اضطراب دمُش میلرزید.
ریپِل نفس عمیقی کشید و توی آکواریوم شیرجه زد.
بعد از کمی شنا کردن توی آب، به گوشه و کنار آکواریوم رفت تا با دوستهای جدیدش آشنا بشه.
اونجا پنگوئن، لاکپشت دریایی، ماهی قرمز و کوسه بود…
این داستان لذت بخش به کودکان میآموزد که خوشبختی انتخابی است که آنها میتوانند برای خودشان رقم بزنند.