شبِ قبل از کریسمس تقریباً تموم شده بود که بابانوئل خمیازهای کشید.
فقط یک خونهی دیگه مونده بود و بعدش میتونست بخوابه.
اون بی سروصدا، با سورتمهاش روی سقفِ خونهی مَدی فرود اومد.
آخرین اسباب بازیهایی که مونده بودن رو توی کیسهای گذاشت و روی دوشش انداخت.
ولی کیسه خیلی کهنه بود و گوشهاش پاره شد.
خرسِ اسباب بازی از درون کیسه به بیرون پرتاب شد و …