قارقاریان، کلاغ خبرچین جنگل بلوطستان بود, کارش این بود که همیشهی خدا، با خبرچینی و دروغهای شاخدارش، بین اهالی بلوطستان، دعوا و بزن بزن راه میانداخت!
مثلا یکی از شبها که عروسی هُدهُدبانو، دختر جنابِ هُدهُدمیرزا، با زر زر تاج خان، پسرِ قُدقُد خانم بود، قارقاریان با خبرچینی و دروغ، بزن بزن و گرد و خاکی به راه انداخت که نگو و نپرس!
این ماجراها ادامه پیدا کرد تا اینکه بالاخره شبی قارقارباجی خانم، مادربزرگ قارقاریان، به خوابش آمد و گفت: نوهی عزیزم دیگه وقتش رسیده که دست از خبر چینی برداری. بس کن دیگه ننه خسته نشدی از این همه خبرچینی؟!