ابرکوچولوها حوصله شان سر رفته بود. برای همین توی آسمان با همدیگر مشغول شکل سازی شدند.
ابرکوچولو شکل موش شد. این طرف وآن طرف را نگاه کرد.
ناگهان یک تکه ابر دید به شکل پنیر و با خوشحالی به طرفش رفت. اما تا نزدیکش رسید ابر بازیگوش خودش را به شکل گربه درآورد.
موش ابری تند و فرز از دست گربه ی ابری فرار کرد.
ناگهان باد هو هو کنان از راه رسید.