موریچ مامور مخصوص انبار آذوقه بود. مورچههای کارگر هر روز از لانه بیرون میرفتند و با دانهای، پای سوسکی، تکهنانی یا بال مگسی به لانه برمیگشتند و آنها را به موریچ تحویل میدادند. چون کلید انبار فقط دست او بود و هیچ مورچهای بدون اجازهی موریچ به انبار نمیرفت.
آن روز ملکه، نوزادان زیادی به دنیا آورده بود. آشپز م خصوص ملکه به موریچ دستور داد که برای ملکه یک تکه قند بیاورد که با چای عصرش بخورد.
موریچ هم تمام انبار را گشت اما قند پیدا نکرد که نکرد.