فان براون تا حالا انقدر نگران نبود.
فردا، روز سال نو میلادی بود ولی تمام شهر فِفِرنات قهوهای و ساکت بود.
هیچ برفی روی سقفها و توی خیابونها نبود.
حتی روی صندلیها، اتوبوسها و درختها هم برف نبود.
زمین ها خالی بودن.
علف ها مثل موهای سیخ شده از چاله چولهها بیرون اومده بودن.
فان با گریه گفت: "کریسمس بدون برف نمیشه."
یعنی اون میتونست به جای آدم برفی مترسک بسازه؟
یا اینکه به جای فرشتهی برفی، فرشتهی خاکی بسازه؟
یعنی میشد امسال به جای سورتمهی نقرهای، بابانوئل با ماشین به شهر اونا بیاد…