
تاریکترین ذهنها
نسخه الکترونیک تاریکترین ذهنها به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید
نقد و بررسی تاریکترین ذهنها
چرچیل میگوید:" در دنیای سیاست نه دوستی دائمی وجود دارد نه دشمنی دائمی، زیرا تنها چیزی که دائمی ست منافع است." در طول تمامی ادوار تاریخ سیاستمداران میلیونها انسان را فدای کوچکترین منافع خودشان کردهاند. داستانی که پیشروی شماست، راوی همین ذهنیت است. دولتی که منافع خود را فدای سوختن یک نسل از نوجوانان خود میکند.
نقد و بررسی کتاب تاریکترین ذهنها
کتاب تاریکترین ذهنها The Darkest Minds به قلم بانوی نویسنده، الکساندر برکن به رشته تحریر درآمدهاست. این کتاب در سال 2012 منتشر شد. کتاب تاریکترین ذهنها اول جلد از مجموعه چهارجلدیی به همین نام است. این مجموعه جلد اول را با نام تاریکترین ذهنها در سال 2012، جلد دوم هرگز بیرنگ نشدن Never Fade در سال 2013، جلد سوم پس از نور In The Afterlight در سال 2014 و جلد آخر خود به نام تاریکترین میراث The Darkest Legacy در سال 2018 منتشر ساخت. داستان این کتاب در ژانر علمی تخیلی نوشته شدهاست. این کتاب در سال 2012 به عنوان پرفروشترین کتاب نیویورک تایمز انتخاب شد. به علاوه نامزد دریافت دو جایزه مهم لینکلن و گودریدرز بود. کتاب تاریکترین ذهنها داستان خود را در سیویک فصل روایت میکند.
داستان کتاب از روز تولد 10 سالگی روبی Ruby آغاز میشود. در آن زمان بیماری خطرناکی جان کودکان 10 تا 17 ساله را میگرفت. 98درصد این کودکان قربانی میشوند و تنها 2 درصد آنها جان سال به در میبرند. دو درصد باقی مانده باید به " اردوگاههای توانبخشی" منتقل شوند. کودکانی که از این بیماری جان سالم به در بردهاند، تواناییهای عجیبی پیدا میکنند. این تغییر و توانایی آنقدر عجیب است که والدین روبی خودشان به دولت خبر میدهند. سرانجام دولت او را هم به اردوگاه منتقل میکند. این تواناییها بسیار وحشتناکتر از آن بیماری مرموز هستند.
در اردوگاه تورموند Thurmond کودکان براساس درجه خطرشان به 5 گروه تقسیم بندی میشوند. گروه قرمز، نارنجی، زرد، آبی و سبز نشان دهنده درجه خطرناک بودن کودکان هستند. روبی در گروه نارنجی قرار دارد. اما تمام تلاش خود را به کار گرفته تا پزشکان را متقاعد کند در گروه سبز است. زندگی در این اردوگاه بسیار سخت است. نگاه انسانها به کودکان درون این اردوگاه انسانی نیست. روبی یک ویژگی خارقالعاده دارد. او میتواند ذهن همه افراد را بخواند. این ویژگی به اون توانایی مهمی را میدهد. روبی که اکنون 16 سال دارد، به سختی از اردوگاه فرار میکند. او به یک گروه کوچک از بچههای اردوگاه، میپیوندد.
اعضای این گروه زو Zu دختری که در گذشتهاش جا مانده، چوبز Chubs پسری باهوش و مغرور و لیام Liam رهبر دلیر تیم هستند. در روند داستان و ماجراهای این گروه اتفاقات عجیب و خطرناکی پیشروی روبی و دوستانش است. اما آنها یک نکته مهم را متوجه میشوند. آن هم انتخاب روبی برای جنگیدن علیه دولت است. دولت پارانوئید آمریکا از هوش و استعداد این کودکان واهمه دارد. به همین دلیل آنها را غیرعادی جلوه میدهد. روبی با علم به این مسئله به جنگ با دولت میپردازد. او با انتخاب وحشتناکی روبرو است. انتخابی که ممکن است به قیمت جان او تمام شود.
داستان کتاب تاریکترین ذهنها اگرچه تخیلی است، اما ماجرایی سیاسی را مطرح میکند. داستان سیاسی که در همه دولتها وجود دارد. آن هم ترس از افراد متفاوت و باهوش است. تمامی دولتها برای آسودگی خاطر دست به اقدامات وحشتناکی میزنند. یکی از ویژگیهای مهم این کتاب، تصویر سازی فوقالعاده نویسنده آن است.
اقتباسهای سینمایی از کتاب تاریکترین ذهنها
در سپتامبر سال 2014، اعلام شد که با اقتباس از رمان تاریکترین ذهنها فیلم سینمایی ساخته خواهد شد. کارگردان این فیلم جنیفر یونلسون Jennifer Yuh Nelson است. در فیلم تاریکترین ذهنها بازیگرانی همچون آماندلا استنبرگ Amandla Stenberg، هریس دیکینسون Harris Dickinson، مندی مور Mandy Moore و گووندلین کریستی Gwendoline Christie حضور دارند. سرانجام این فیلم سینمایی در 3 آگوست سال 2018 بروی پرده سینماها رفت. این فیلم به بمب گیشهها در آن سال معروف شد. در برابر بودجه 34 میلیون دلاری خود، این فیلم 411.1 میلیون دلار در سراسر جهان فروش کرد. اما انتقادات بسیاری نسبت به بازیگران، کارگردان و فیلنامه نویس را دریافت کرد.
ترجمه کتاب تاریکترین ذهنها به زبان فارسی
کتاب تاریکترین ذهنها توسط سمانه افشار حاتم ترجمه شدهاست. این کتاب در سال 1398 توسط انتشارات نشر خوب به چاپ رسید. سمانه افشار حاتم مترجم کتابهای بسیاری از جمله هر روح یک ستاره، رژهی اشباح، مجموعه انجمن نگهبانان، تانوس و ... است. آثار خانم افشار حاتم مخاطبان بسیاری دارد. زیرا این مترجم، اثری را منتشر میکند که خواننده ایرانی به آن علاقه دارد. شما میتوانید کتاب الکترونیکی تاریکترین ذهنها اثر الکساندر برکن و ترجمه سمانه افشار حاتم و انتشارات نشر خوب را از همین صفحه در فیدیبو دانلود و تهیه نمایید.
دربارهی نویسنده کتاب تاریکترین ذهنها، الکساندر برکن
الکساندر برکن Alexandra Bracken در 27 فوریه سال 1987 چشم به جهان گشود. او زاده آریزونا در آمریکا است. برکن فارغ التحصیل دبیرستان چاپارال Chaparral و رشته تاریخ و زبان انگلیسی از دانشگاه ویلیام و مری در ایالت ویرجینیا در سال 2009 است. او سالها در نشریهای برای کودکان کار میکرد. سپس مدتی به کار بازاریابی پرداخت. برکن اولین رمان خود را تنها زمانی که 19 ساله بود نوشت. کتابی که نام الکساندر برکن را برسر زبانها انداخت کتاب تاریکترین ذهنها بود. پس از انتشار موفق این کتاب 3 جلد دیگر این مجموعه نیز منتشر شد. آثار او بارها و بارها در لیست پرفروشترینهای نیویورک تایمز قرار گرفته است. ژانر داستانهای الکساندر بیکن فانتزی تخیلی است. مخاطب داستانهای او جوانان و بزرگسالان هستند. با اقتباس از کتاب تاریکترین ذهنها فیلم سینمایی ساخته شدهاست.
بخشی از کتاب تاریکترین ذهنها
پس از آن همه انتظار، رودخانة شرقی چیزی جز یک محوطة اردوزنی نبود. مسلما جای بزرگی بود، اما اصلا از آنهایی که بارها با پدر و مادرم دیده بودم بزرگتر نبود. بعد از چیزهایی که مایک و بقیه برایمان تعریف کرده بودند، فکر میکردیم قرار است به سمت دروازههای جواهرنشان بهشت برویم، نه یک محوطه اردوزنی قدیمی که قبلاً اسمش چس اپیک تریلز بوده.
مایک بقیه را متقاعد کرده بود ما را همراه خودشان ببرند، برای همین موقع بالا رفتن از جادة آسفالت نشده گلی و حمل جعبههای میوهای که به اندازة هوسانگیزیشان سنگین هم بودند، خودش مسئول پرستاری از ما شد.
«ما هر از گاهی از این مأموریتها داریم، بهشون میگیم تک برای اردوگاه تجهیزات پیدا میکنیم؛ چیزهایی مثل غذا، دارو و از این چیزها. گه گاه هم فروشگاهها رو غارت میکنیم.»
باران نم نم میبارید و لیام ژاکتش را به من داده بود. جعبههای مقوایی میوه از قبل آسیب دیده بودند. هر از گاهی ته یکی از جعبهها باز میشد و هر بچهای که مشغول حملش بود مجبور میشد انبوه میوهها را درجیبهایش بریزد یا در پیراهنش کیسه کند. بعضی از بچهها دوباره مسیر را برمیگشتند تا رد درخشان پشت سرمان را جمع کنند. هر از گاهی ناگهان متوجه میشدم این رد درخشان حواسم را پرت کردهاست. وقتی مایک بهمان پشت کرد، لیام دستش را توی جعبه رویی برد و با لبخندی خجالت زده آن را جلوی من گرفت. وقتی هم شد پرتغال را توی جیب ژاکتم بگذارد، کلاه پلیورش از سرش افتاد و بوسه آرامی روی گونه کبودم کاشت. بعد از آن انگار سرمایی که پوستم را غلغلک میداد از بین رفت. مسلماً جای بزرگی بود.
نظرات کاربران درباره تاریکترین ذهنها