داستان آدمهای غایب، داستان آدمهایی است که از آنها عکسی باقیمانده است، آنهم عکسی که به گفتهی رکنی، درآخر داستان: «آدم وقتی عکسشو برای کسی می فرسته، خودشو که نمی فرسته، آدم همیشه در عکس خودش غایبه...»
داستان آدمهای غایب، داستان خاندانی اشرافی است که دو برادر، «سردار اژدر» و «نظام حشمت» در برابر هم ایستاده و ازهم جداشدهاند. ما نسل سوم این خاندان را شاهد هستیم تا مسعود و رکنی، بعد از خان بابا و عبدالباقی و بعد از سردار اژدر و نظام حشمت.
این خاندان اشرافی، لذتهای دنیا و عادتهای مذهب را باهم دارند و بیجهت نیست که خان بابا در روزهای آخرعمرش ریش دارد و عبای حاشیهدار دارد و نماز هم میخواند، همانطور که احتیاط را دارد و در ارتش و سنا خودش و برادرش پایگاه دارند و به گفتهی سهراب فرزانه؛ «همه جا را دارند و اختلافشان هم بازی است.»