ما شش تن، نهانترین راز خلافت عباسیان، شش چشم بودیم برای چهار خلیفه. به بلاخیزترین ایام عباسیان و طوفانیترین روزگارشان، از شوال صد و چهل و هشت تا رجب صد و هشتاد و سه. از بودنمان تنها همان چهار خبر داشتند و نه بیش. و نه حتی خودمان. ما هر شش که دیدهبانِ کشتی گرفتار فتنهها، زنده بودیم برای حیات حکومت. در آن قریب سی و پنج سال، جان خلافت به نگاه ما گره خورده بود. ما نهانترین راز خلافت عباسیـان، ما که شش چشم برای چهار خلیفه، ما شش تن؛
من، یزید بن رباح؛
و من، اشعث بن سیّار؛
و من، زیاد یمانی؛
و من، ابوبکر بن ابیالعوجاء؛
و من، مروان بن جریر؛
و من، عمر بن مغیره رواسی؛