کتاب صوتی مرداب حبشه داستانی لطیف و خواندنی از طبیعت است. داستان مرداب حبشه توصیفات زیبایی از طبیعت لطیف حیوانات دارد. آهویی ماده که آبستن است به سمت چشمهای میرود تا آب بنوشد. جفت او هم کنارش میآید و دور آهوی مادهاش میچرخد. همهچیز زیبا و دلپذیر است تا اینکه ناگهان ماری بزرگ سر میرسد و به سراغ آهوی ماده میرود. گروهی که آنجا ایستادهاند و این ماجرا را میبینند، کاری از دستشان برنمیآید. نه میتوانند به مار شلیک کنند و نه میتوانند با دستانشان مار را بگیرند و او را متوقف کنند...
بخشی از کتاب
طرف صبح که ما کنار مرداب رسیدیم، روی فرش خلوت بود. در اثر طوفان شب پیش زمین هنوز نمناک بود وپرندگان زیادی آنجا دیده میشد. ناگاه، ماده آهوی کوچکی، بیسرو صدا از میان سبزهها پدیدار شد و این خود غریب مینمود. چه در این ساعت هنگام آب خوردن آهوها نبود. پوزهی سیاه قشنگش را بالا گرفته هواخوری میکرد. گوشهای پهن او تکان میخورد. پس از آنکه مطمئن شد به سوی آب رفت. گردنش را دراز کرده وارد مرداب گردید. و مشغول آشامیدن شد. در این وقت من برآمدگی غیرطبیعی شکمش را دیدم. این حیوان آبستن و زائیدنش نزدیک بود. او خیلی آهسته مینوشید. گاهی سرش را از آب بیرون میآورد و با حرکت تند و ناگهانی که به او حالت بیصبری میداد، نفس تازه میکرد. پشت سرش نیها تکان میخورد و آهویی نر که جفت او بود، پیدا شد.
گاستون شرو
گاستون شرو نویسندهی داستان مرداب حبشه در ۶ نوامبر ۱۸۷۲ در نیور فرانسه به دنیا آمد. او نویسنده و روزنامهنگار اهل فرانسه بود که به عضویت فرهنگستان گنکور نیز درآمده بود. گاستون شرو در ۲۰ آوریل ۱۹۳۷ در ۶۴ سالگی در بوستون آمریکا چشم از جهان فرو بست.