به «سفر» باز گردم. آن هفت سال گذشت، و سالهای فراقت رسید، و سفرهایم آغاز شد. امّا سفرهای من بر دو گونه است: سفرهای علمی و سفرهای غیرعلمی ام. و سفرهای غیرعلمی ام نیز بر دو گونه است: سفرهای سیاحتی و سفرهای زیارتی ام، و من در این دفتر، بیشتر از این نوع اخیر سخن خواهم گفت، و از آن جمله، بیشتر از سفرهای حجّم؛ چرا که در اسلام به زائر خانۀ خدا سفارش شده استکه پس از بازگشت از سفر خود بستگان و دوستانش را در خانه اش به مهمانی بخواند، و آنان را اطعام کند، و درین «دیدار» با آنان از حجّ بگوید و مناسکش، و از رمز و رازها و معارفش، و از آنچه دریافت و برداشت کرده است به فراخور استعداد مخاطبان خویش با آنان سخن بگوید. تا آنان که خود بدین سفر رفته اند، با انچه می شنوند، حال و هوای روزهای خوش دلداگی را فرایاد آرند و «وقت» خوش کنند، و آنان که نرفته اند، نیز با آنچه می شنوند به وجد آیند، و بی خویشانه در خطاب به دوست با خاقانی شروانیهمزبان شوند و بگویند:
گرچه جان از وزن چشم از شما بی روزی است
از دریچۀ گوش می بیند شعاعات شما