من یک گربه به نام ملوانِ کوچیک هستم که توی فانوس دریاییِ پُرت کَریک به همراه دوستم، خانوم مَگی مَک کالِن زندگی میکردم.
اون سالهای زیادی مسئول برجِ فانوسِ دریایی بود و من هم بهش کمک میکردم.
وقتی مُردَم، تصمیم گرفتم دوستم رو ترک نکنم و برای همیشه باهاش بمونم.
حالا میخوام اتفاقاتِجالبی که به عنوان یک روح شاهدشون بودم رو براتون تعریف کنم.
مردمِ شهرِ پُرت کریک به خانومِ مَک کالِن خیلی علاقه داشتن و دائما از اینکه هیچوقت یادش نمیره فانوس رو در شب روشن کنه تعریف میکردند.
اونها میگفتن تعداد قایقها و کشتیهایی که تا حالا مَگی از تاریکیِ دریا نجات داده غیرِ قابلِ شمارشه و بدونِ کمک اون، صخرهها، دریانوردها و قایقهاشون رو تیکه تیکه میکردند.
برای همین وقتی قایقها از کنارِ برج رد میشدن، به نشانهی تشکر از مگی، براش بوق میزدن.