میکا از ماشین بیرون پرید و پاش رو روی چرخ های تراکتوری که مثل یک رده پا روی زمین بزرگ وجود داشت گذاشت.
بعد با سرخوشی فریاد زد: هورا جشن سایه بون ها…
جشن سایهبونها به مراسمی گفته می شد که مردم به یادِ بی خانمانها دور هم جمع می شدند و ازشون یاد م کردند.
همه داوطلب شده بودند که برای چیدن کدوحلوایی های کشاورز کمک کنند تا بتونن با فروش اونها برای بچه های گرسنه غذا تهیه کنند.
بچه ها به سمت مزرعه دویدن.
بعضی از کدوها رو راحت می شد پیدا کرد و پوستشون مثل خورشید برق میزد.
اما میکا دنبال یک کدوی بزرگ میگشت.