آرزوی تمام موشهای نیویورکی این بود که زیر پلِ معروف شهر زندگی کنن.
چون اونجا دیگه مجبور نبودن بین تاکسیها، اینور و اونور برن یا از دست گربههای گرسنهای که توی فاضلابها زندگی میکردن، فرار کنن.
برای دیدن شهر و شلوغیهاش، فقط کافی بود با یک پرش، روی پل بپرن.
ولی روزی در سال وجود داشت که زندگی کردن زیر اون پل، خیلی دور از واقعیت به نظر نمیرسید.
روز دوی ماراتون…