از لحظهای که چشمانتان را میبندید، سفر ذهن به دنیای خیال و تصورات شروع میشود. این دنیا آنقدر گسترده، پهناور و پرپیچ و خم است، که هیچگاه نمیتوانید برای آن مانعی متصور شوید. در این دنیای بینهایتها تمامی داستانها و حتی اختراعات بشری زاییده ذهن خلاق انسان است. در واقع باید گفت تمامی هرآنچه که شما میبینید و یا میشنوید، زمانی یک تصور شیرین پشت پرده پلکها بودهاست.
کتاب جادوگر شهر اُز به دست نویسنده نام آشنای دنیای داستانهای فانتزی «ال فرانک بام» در ماه می سال 1900 به رشته تحریر درآمد. این کتاب آنقدر در سراسر دنیا برای خود طرفدار پیدا کرد، که بارها تجدید چاپ شد. زبان و داستان جذاب این کتاب، شما را با قطار خود به دنیای دیگری میبرد.
سراسر داستان کتاب جادوگر شهر اُز حول محور یک دختربچه به نام دوروتی میگردد. داستان از یک روز معمولی، که دوروتی و سگ با مزهاش توتو در مزرعه خود هستند، آغاز میشود. آنروز یک طوفان سهمگین دوروتی و توتو را به جایی دیگر به نام سرزمین اُز میبرد. شخصیتهای دیگر مانند افسونگر شمال، مرد آهنی، شیر ترسو و یک مترسک همراه دوروتی پا به سفری اعجاب انگیز میگذارند. تصویر سازی این داستان آنقدر هیجان انگیز است که شما تمامی اتفاقات را کاملا میتوانیدحس کنید. از زمان چاپ کتاب جادوگر شهر اُز نسلهای بسیاری مشتاقانه این کتاب را از بر کردهاند. درمورد این کتاب حدس و گمانهای بسیاری وجود دارد. نویسنده این کتاب ال فرانک بام عضو یک انجمن به نام «انجمن عرفانی» بود، به همین دلیل گمانهای بسیاری منبی بر سمبلیک بودن تمامی شخصیتها و فضای داستان وجود دارد.
برای مثال شروع این سفر نماد رهایی از دنیای مادی برای رسیدن به دنیای معنوی است. اما یکی از جالبترین آنها جاده زرد آجری است که افسونگر شمال گلیندا به دوروتی پیشنهاد میکند که از آن عبور نمایید. این جاده به نماد مسیری تبدیل شدهاست که انسان باید آنرا طی کند تا به روشنایی مطلق که خداوند است برسد. تمثیلها دیگری نیز در این داستان وجود دارد که بهتر است با قلب و دل خودتان آنرا درک نمایید.
کتاب جادوگر شهر اُز بیش از صد سال است که به رشته تحریر درآمده و در تمامی این ادوار بارها مورد ترجمه به زبانهای مختلف از جمله زبان فارسی قرار گرفتهاست. مترجمانی مانند سارا قدیانی، اکبر حسن پور، علی آشنا، اشرف دوستی، آرزو رمضانی و بسیاری دیگر این کتاب را ترجمه و به چاپ رساندهاند. کتابی که در فیدیبو مشاهده میکنید اثر علی هداوند است. علی هداوند در سال 1398 این کتاب را به همراه انتشارات کتابسرای نیک ترجمه و منتشر ساخته است.
علی هداوند یکی از مترجمان نام آشنای کشورمان است. وی در سال 1325 چشم به جهان گشود. در طول عمر هنری وی ترجمه کتابهای بسیاری از جمله ماتیلدا، کله پوکها از او منتشر شدهاست. علی هداوند سالها در دانشگاههای کشور به تدریس پرداخت و سرانجام در یکی از روزهای سرد زمستان 1398 براثر سکته قلبی چشم از جهان فروبست. اما این پایان او نیست، زیرا وی آثار بسیاری در زندگی و قلب مردم به ویژه علاقه مندان به ادبیات داستانی به جای گذاشتهاست.
«لایمن فرانک بام» که مردم سراسر جهان وی را با نام هنری «ال فرانک بام» میشناسند، زاده پانزدهمین روز از ماه مه سال 1856 در شهر نیویورک است. ال فرانک بام در خانوادهای ثروتمند متولد شد، اما راهی که ابتدا برای زندگی در پیش گرفت پر از شکستهای متعدد بود. سرانجام وی به نویسندگی روی آورد. او پس از مدتی فعالیت در زمینه تئاتر و خبرنگاری اولین داستان خود را به نام «مامان غاز» منتشر ساخت. این داستان به نوعی سکوی پرتاب وی به دنیای ادبیات بود. اما زمانی وی به عنوان یک ستاره در آسمان ادبیات داستانی دنیا معرفی شد، که داستان جادوگر شهر اُز را نوشت. این داستان آنقدر او را محبوب ساخت که شاید اگر سالها تلاش میکرد نمیتوانست به این جایگاه دست یابد. او به فعالیت در تئاتر ادامه داد، اما موفق نبود. سرانجام وی زمانی که وی تنها 63 سال داشت درگذشت. اما نام او، تا همیشه برای نوشتن کتاب جادوگر شهر اُز زندهاست.
کتاب جادوگر شهر اُز آنقدر در بین مردم محبوب واقع شد، که بارها از روی آن فیلم، انیمیشن و کارتونهای متعدد ساخته شدهاست. برای اولین بار در سال 1939 کارگردان بزرگ ویکتور فلمینگ از روی این داستان فیلم ساخت. بعد از آن در سال 1985 کارگردان کالتر مارچ اولین انیمیشن را از این کتاب به نمایش درآورد. برای دومین بار در سال 2013 از داستان جادوگر شهر اُز فیلم سینمایی به کارگردانی سام رایمی به پرده سینماها رفت. آخرین نسخه انیمیشن کتاب شهر اُز در سال 2014 ساخته شدهاست.
جنگلبان حلبی شروع کرد به گریه کردن، اما یادش آمد که اشکهایش باعث میشود دوباره زنگ بزند، این بود که جلوی گریه کردنش را گرفت.
همه از سرنوشتی که برای مترسک پیش آمده بود غصه میخوردند و مترسک هم فکر میکرد.
_«وضع من اصلا بهتر نشد، قبلا هم به یک میله بسته شدهبودم اما وسط یک کشت زار ذرت بودم و دست کم میتونستم با کلاغها حرف بزنم، الان اینجا وسط رودخونه به چه دردی میخورم.»
جریان آب قایق را با خود میبرد و از مترسک دور میکرد. پس از چند دقیقه شیر گفت:« باید یه کاری بکنیم، من میتونم به سمت ساحل رودخونه شنا بکنم و قایقو دنبال خودم بکشم، فقط شماها باید محکم به دُمم بچسبین.»
این راه گفت و نفس عمیقی کشید و در آب پرید و جنگلبان محکم دُم او را چسبید. کار بسیار سختی بود. اما سرانجام شیر توانست قایق را به ساحل بکشد. خسته و از نفس افتاده دوستان ما چند دقیقه نشستند و فکر کردند بهتربن کاری که میتوانند بکنند، چیست؟
پس از مدتی دوروتی گفت:« باید برگردیم و به مترسک کمک کنیم و ضمنا دنباله راه سنگ فرش زرد هم پیدا کنیم.»
همگی در طول ساحل رودخانه به راه افتادند تا دوستشان را که جریان آب او را از ایشان جدا کرده بود، پیدا کنند. از دور او را دیدند که به میلهای چسبیده و وسط رودخانه بیحرکت مانده بود و چهرهای اندوهگین داشت. کنار هم روی ساحل نشسته بودند و دنبال راحی برای نجات او میگشتند، که لک لکی را در حال پرواز بالای سرشان دیدند.
لک لک پرسید:« شما کی هستید و کجا میروید؟»
دوروتی پاسخ داد:« داریم به شهر زمرد سفر میکنیم.»
لک لک گفت:« راهی نیست، گم شدید؟»
دوروتی گفت:« نه میدونیم که باید راه سنگ فرش زرد رو دنبال کنیم. اما اول باید دوستمون مترسک، که اونجا گیر کرده نجات بدیم.»
لک لک گفت:« اون با من.» و پرواز کرد و رفت روی مترسک نشست. چند لحظه بعد با پاهای نیرومندش مترسک را بلند کرد و او را بین همراهانش در ساحل به زمین گذاشت.
همه شاد و خندان به استقبال دوستشان رفتند و به لک لک که بلند شده بود و بالای سرشان پرواز میکرد گفتند:« ممنون لک لک.»
مسافران ما که روحیه خوبی پیدا کرده بودند، دوباره به راه افتادند و به دشتی پر از گلهای خشخاش رسیدند و تصمیم گرفتند از وسط آن بگذرند.
دوروتی که چشمش به آن منظره زیبا افتاده بود، فریاد زد:« نگاه کنین چه قشنگه!» و با تمام نیرو عطر خوش گلها را تنفس کرد. البته همه میدانند عطر گل خشخاش آنقدر نیرومند و گیج کننده است که با تنفس آن آدم به خواب عمیقی فرو میرود و اگر او را از محل دور نکنند بیدار نمیشود. اما دوروتی از این موضوع خبر نداشت و در میان گلها راه میرفت و آنها را بو میکرد. تا ناگهان پلکهایش به شکل عجیبی سنگین شدند و دیگر نتوانست به راه رفتن ادامه دهد و افتاد و به خواب رفت.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 178.۴۴ مگابایت |
مدت زمان | ۰۲:۳۳:۰۹ |
نویسنده | ال فرانک بام |
مترجم | علی هداوند |
راوی | آسمان مصطفایی |
ناشر | انتشارات کتابسرای نیک |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۸/۱۱/۰۱ |
قیمت ارزی | 5 دلار |
قیمت چاپی | 30,500 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
اینکه تو سن چهل و سه سالگی جادوگر شهر اُز رو گوش دادم برام لذت عجیبی داشت و مفاهیم عمیقی که تو بچگی اصلا متوجه اون نشده بودم. فقط خیلی با صدا راوی ارتباط برقرار نکردم
خيلي عالي بود ممنون