در این کتاب جول اوستین ما را به داشتن ارتباط با افراد موفق تشویق میکند. او معتقد است برکت حضور این افراد زمانی که در نزدیک ما باشند شامل حال ما نیز میشود. او ما را به شدت از داشتن رابطه رقابتی با این افراد منع میکند زیرا به گفته او این گونه رابطه منجر به ایجاد دشمنی و حس افسردگی در ما میشود.
او میگوید با تحسین موفقیت دیگران ما نیز به موفقیت میرسیم.
در بخشی از این کتاب میشنویم:
یک بار وقتی نوجوان بودم پلیس من را به خاطر سرعت بالا متوقف کرد. وقتی اسم من را در گواهینامه رانندگیام دید، پرسید که آیا با کشیشی که هر هفته برنامه اش را در تلویزیون میبیند، نسبتی دارم؟
به او گفتم که بله او پدر من است.
گواهینامهام را پس داد و گفت که آرام تر برانم و میتوانم بروم.
من آن لحظه به خاطر کسی که با او ارتباط داشتم، مورد لطف قرار گرفتم.
من هیچ کاری نکرده بودم، فقط اتفاقی پسر مردی بودم که مورد توجه دیگران بود.
به خاطر نسبتی که با او داشتم، لطف های او شامل حال من هم شد.
کتاب مقدس میگوید نوح این لطف را از خدا گرفت. وقتی که سیل عظیمی بر روی زمین جاری شده بود، تنها خانواده نوح نجات پیدا کرده بودند.
هرگز گفته نشد که پسر یا دخترش شخصاً مورد لطف بودند، بلکه به خاطر ارتباطی که با نوح داشتند، زندگی شان نجات پیدا کرد.
قانون این است که وقتی شما با افرادی که مورد لطف خدا هستند، ارتباط دارید، افرادی که جلوتر و موفق تر از شما هستند، این لطف به شما هم منتقل خواهد شد و به خاطر همنشینی با آن افراد، شما هم در زندگی تان رشد و پیشرفت خواهید کرد.
باید با افرادی در ارتباط باشید که الهام بخش شما هستند، شما را به چالش می کشند و کاری می کنند تا تلاش کنید بهتر عمل کنید.