پاسخم سکوت عبوس پشت در است. ولی اهمیتی ندارد. من هرگز در زمینهی چیزهایی که اهمیت دارند، کوتاه نمیآیم. لنی این را بهتر از هرکس دیگری میداند.
دزدگیر را دوباره تنظیم میکنم و بعد لحظهای وقت میگذارم تا وسایلم را در جای مناسبشان قرار دهم. از نظم و ترتیب خوشم میآید، چون در آن صورت مجبور نمیشوم در یک موقعیت اضطراری حتی یک لحظه وقت تلف کنم. گاهی اوقات چراغها را خاموش میکنم و مانور بحران راه میاندازم. سالن آتیش گرفته. از کدوم راه فرار میکنین؟ سلاحهاتون کجاست؟ میدانم وسواسگونه و ناسالم است.
ولی کاملاً منطقی هم هست.
در ذهنم تمرین میکنم که اگر کسی به زور از در پارکینگ وارد شود باید چه کار کنم. چاقو رو از روی پیشخان بردار. جلوی در جلوش رو بگیر. ضربه ضربه ضربه. وقتی تلوتلو خورد، تاندونهای قوزک پاهاش رو ببُر. میافته زمین.
در تمرینهایم همیشه مل است که به سراغمان میآید... مل، دقیقا با همان ظاهری که در دادگاه داشت؛ کت و شلوار خاکستریای که وکیلش برایش خریده بود، با یک کراوات ابریشمی آبی و دستمال جیبی که همرنگ چشمهای آبیاش است. شبیه یک مرد معمولی و خوشپوش به نظر میرسد و ظاهرسازیاش بینقص است.
من در دادگاههایش شرکت نداشتم، جایی که طبق گزارشات بقیه، شبیه یک آدم بیگناه به نظر میرسید؛ در زندان منتظر دادگاه خودم بودم. ولی یک عکاس در بهترین لحظه از او عکس گرفته بود، زمانی که برگشته و به جمعیت و خانوادهی قربانیان نگاه کرده بود. ظاهرش تغییری نکرده بود، ولی حالت چشمهایش خشک و بیروح شده بود؛ و من با دیدن آن عکس احساس کرده بودم موجودی سرد و بیگانه داخل آن جسم وجود داشت که به بیرون خیره شده بود. آن موجود احساس نکرده بود لازم است چیزی را پنهان کند.
وقتی مل را تصور میکنم که به سراغمان میآید، این نگاهی است که در چشمهایش میبینم.
پس از پایان تمرینم، اطمینان حاصل میکنم که همهی درها قفل هستند. کانر کد خودش را دارد و وقتی به خانه بیاید، به صدای آهنگ اعداد و تنظیم مجدد دزدگیر گوش خواهم داد. و اگر کد را اشتباه وارد کند یا فراموشش کند، متوجه میشوم. سوییچی که آژیر سیستم را به صدا درمیآورد و دپارتمان پلیس نورتون را خبر میکند، همیشه در جیبم است. اولین اقدامم در هرگونه موقعیت اضطراری استفاده از آن است.
در اتاق خوابی که آن را به دفتر کارم تبدیل کردهام، پشت کامپیوتر مینشینم. اتاق کوچکی است. کمد باریکی دارد که پر از لباس و تجهیزات زمستانی است و بخش اعظم فضایش را یک میز تحریر کشودار قدیمی و خارقالعاده اشغال کرده که اولین روز ورودم به نورتون از یک مغازهی عتیقهفروشی خریدم. تاریخی که با مداد روی کشو نوشته شده نشان میدهد در سال ۱۹۰۲ ساخته شده. از ماشینم سنگینتر است و یک نفر قبلاً از آن به عنوان میز کار استفاده میکرده، ولی آنقدر بزرگ است که کامپیوتر، کیبورد و ماوس و یک پرینتر کوچک به راحتی روی آن جا میشوند.
پسوردم را وارد میکنم و هدفم را مشخص میکنم تا الگوریتم جستوجو آغاز شود. این یک کامپیوتر نسبتا جدید است که وقتی به دریاچهی استیلهاوس آمدیم آن را خریدم، ولی هکری که اسم خود را آبسالوم گذاشته، آن را به فناوریهای پیشرفتهی هکرها مجهز کرده است.