«گونههایم مثل دو کاسه بودند که تهشان در داخل دهان بود… چشمها در حال برگشتن به داخل سر بودند به چه شباهت داشتم؟… حتی دختر خیابانی به درگاه خدا دعا میکرد که او را از دیدن من مصون بدارد…» اینها بخشی از توصیفاتی است که کنوت هامسون در رمان کمنظیرش، گرسنه استفاده کرده است. گرسنه کتابی است که تاریخ ادبیات را به خود مدیون کرده است. نویسندهی رویای زمین و برندهی نوبل ادبیات 1920 این کتاب را در روزگار جوانی نوشته است و موضوعی حیاتی را در آن به تصویر کشیده است: «تلاش برای گرسنه نماندن و بقا»
برای انسان امروز، در سرزمینهایی که غذا بهاندازهی کافی یافت میشود، خواندن این رمان که انسان را به نروژ در قرن نوزدهم میبرد خالی از لطف نیست. تصور فردی که گرسنگی میکشد و درعینحال تلاش میکند از عزتنفسش محافظت کند در اسلو، شهری که امروز یکی از مرفهترین شهرهای جهان است جالبتوجه به نظر میرسد.
کتاب گرسنگی کتاب تأثیرگذاری است که در فهرست 1001 کتابی که باید قبل از مرگ بخوانید و همچنین فهرست روزنامه گاردین که در آن 1000 رمان که هر شخص باید قبل از مرگ بخواند، قرار دارد.
کتاب گرسنگی با نام اصلی «slut» و نام انگلیسی «Hunger» که احمد گلشیری در ترجمهاش نام «گرسنه» را برای آن برگزیده است اولین بار سال 1890 بهطور کامل منتشر شد. قبل از آن، در سال 1888 این رمان بهصورت داستانی دنبالهدار دریکی از مجلات نروژی چاپشده بود. اولین بار «ماری چاولیتا» این رمان را سال 1899 از نروژی به انگلیسی برگرداند و پسازآن نیز مترجمان دیگری چندین بار این رمان را به انگلیسی ترجمه کردند.
رمان بهصورت اولشخص نوشتهشده است و در آن جوانی بینام روزگار خودش را در شهر اسلو روایت میکند. داستان پر از توصیفات ظریف و بیاناتی از حالات روحی و عاطفی شخصیت اصلی داستان است.
خانه داستان چوک در نقد کتاب گرسنه کنوت هامسون آورده است: «داستان تمرکزش بر یک شخصیت جاندار است که به مبارزه با یک ضدقهرمان بیجان میرود تا آنجا که سیمای انسانیاش شکل و شمایلی دیگر به خود میگیرد. نویسندهای مطرود از جامعه و سرگردان به دور خود. فضای داستان خاکستری و سرد است و با داستانکهایی پرشده که بهخوبی مفهومی معناگرایانه به سرمای اجتماعی و خشک آن زمان میدهد.»
رمان گرسنگی رمانی تأثیرگذار در تاریخ ادبیات است. بسیاری از منتقدان معتقدند فرانتس کافکا نویسندهی مشهور آلمانی در نوشتن داستان کوتاه «هنرمند گرسنه» از این کتاب الهام گرفته است.
از روی کتاب گرسنه سال 1966 فیلمی به نام «hunger» ساختهشده است. «هنینگ کارلسن» کارگردانی این اثر را بر عهده داشته است. این فیلم توانسته است نظرات زیادی را به خود جلب کند و چندین جایزه هم گرفته است. گرسنه سال 1966 توانست جایزهی بهترین بازیگر را در جشنوارهی کن به دست آورد. یک سال بعد این فیلم جایزهی «بودیل» را برای بهترین فیلم دانمارکی و بهترین بازیگر نقش اول دریافت کرد.
سال 1969 نیز جایزهی جامعهی بین المللی منتقدان برای بهترین بازیگر به فیلم گرسنه تعلق گرفت.
فیلم دیگری نیز به همین نام سال 2001 ساختهشده است. این نسخه را «ماریا گیسه» کارگردان آمریکایی، کارگردانی کرده است.
داستان جایی آغاز میشود که جوانکی که شخصیت اصلی داستان است شروع به روایت قصهی زندگی خودش در سالهایی که در کوچهها و خیابانهای اسلو با شکم گرسنه سرگردان بوده است میکند. او اسلو را میداند، جایی که تنها برای او گرسنگی و سرگردانی به همراه داشته است.
کتاب در چهارفصل نوشتهشده است که در هر فصل با افرادی کموبیش مرموز ملاقات میکند. یکی از برجستهترین این افراد زنی به نام «لایالی» است که باهم درگیر رابطهی عاطفی مختصری میشوند.
شخصیت اول داستان در طول کتاب دائماً با گرسنگی دستوپنجه نرم میکند. او پول اندکی از راه نوشتن مطالبی برای روزنامهها و گاهی هم گدایی و دزدی به دست میآورد اما بااینهمه نمیتواند خودش را از گرسنگی در اسلو قرن نوزدهم راحت کند...
خیلی تلاش کردم تا تونستم سر و لباس پلیس جلو رومو تشخیص بدم.
گفت: «حالا که بیدار شدی، پاشو بزن به چاک!»
بیدرنگ بلند شدم؛ اگه دستور میداد دراز بکشم. بازهم اطاعت میکردم. احساس نومیدی و بیحالی میکردم. از اینها گذشته، تو همان لحظه باز احساس گرسنگی بهم دست داد.
پلیس پشت سرم داد کشید: «برگرد. احمق! کلاه تو جا گذاشتی! خب. حالا راه تو بکش برو!»
من با حال گیج و منگ و بریدهبریده گفتم: «به خو... خو... خودم گفتم که یه چیز... یه چیزی رو جا گذاشتم. ممنون خداحافظ.» و تلوتلوخوران دور شدم.
کاش یه لقمه نون پیدا میشد میخوردم! یکی از اون نونهای جو تپلی که آدم همون طور که راه میره گاز میزنه. قدم میزدم و با خودم کلنجار میرفتم که نون جو چه جورش بهتره. گرسنگی همون طور ادامه داشت. آرزو کردم کاش میمردم و راحت میشدم؛ اون وقت احساساتی شدم و زدم زیر گریه. خیابونی رو که در پیشگرفته بودم تمومی نداشت. ناگهان سر جام ایستادم. پاهامو کوفتم روی سنگفرش و بلندبلند بدوبیراه گفتم. این حرف چی بود که اون مردک به من زده بود؟ به چه حقی به من گفته بود احمق؟ به اون پلیس نشون می دم که احمق کیه! این بود که برگشتم و دواندوان توی خیابون شروع کردم به رفتن. از خشم میسوختم. نزدیکیهای آخر خیابون پام پیچ خورد و نقش زمین شدم؛ اما چیزیش نگرفتم. از جا بلند شدم و باز شروع کردم به دویدن، به ایستگاه قطار که رسیدم انقدر بیرمق بودم که احساس میکردم نمیتونم خودمو به بارانداز برسونم؛ ازین گذشته، بعد از اون دوندگی خشم درونم فروکش کرده بود. ایستادم نفس تازه کنم. چه فرقی می کنه که پلیس به آدم چی گفته باشه؟
کنوت هامسون متولد 1859 در نروژ است. او در خانوادهای فقیر به دنیا آمده است و از حدود بیستودوسالگی در آمریکای شمالی زندگی میکرد. این نویسندهی نروژی توانسته است سال 1920 نوبل ادبیات را برای رمان «میوههای زمین» از آن خود کند.
او رمان گرسنگی را سال 1890 نوشت. به عقیده منتقدان کنوت هامسون با نوشتن این کتاب و استفاده از مضمونی به نام گرسنگی یکی از اولین نویسندگانی بود که مضامین ملالتآور زندگی بشر را در رمانش آورد و بهجای اینکه تنها قصهاش را روایت کند، لایههای درونی و عمق شخصیتهایش را برای خواننده توصیف کرده است. ایزاک سینگر نویسندهی معروف لهستانی کنوت هامسون را «پدر ادبیات مدرن» نامیده است. بعضی منتقدان نیز او را پدر «جریان سیال ذهن» در ادبیات دانستهاند.
پس از گرسنگی آثار زیادی از این نویسندهی نروژی منتشرشده است. «رازها»، «پان»، «بازی حیات»، «ویکتوریا»، «در سرزمین عجایب»، «رزا»، «بنونی»، «در آستانه مرزوبوم ما» و... بعضی کتابهای این نویسندهاند که به فارسی برگردانده شدهاند. از میان آثار این نویسندهی توانمند نروژی میتوانید کتابهای «بنونی»، «اسرار»، «ویکتوریا» و «رزا» را میتوانید از فیدیبو دانلود کنید.
درباره نویسنده کتاب گرسنه حرفهای زیادی وجود دارد. هامسون نویسندهی چالش برانگیزی است. او یکی از حامیان هیتلر در جنگ جهانی دوم بودم و از دولت دستنشاندهی او در نروژ حمایت میکرد. همین باعث شد هامسون، علیرغم آثار بسیار ارزشمندش در بسیاری از محافل ادبی طرد شود و نتواند به شهرتی همپای دیگر نویسندگان همطراز خود دست پیدا کند.
هنوز هم مناقشاتی دربارهی هامسون وجود دارد. یکی از اعضای مجلس نروژ دربارهی او گفته است: «هامسون رمانهای بزرگی نوشت اما همهی آنها در سایهی رفتار او بهعنوان نوکرِ هیتلر قرار دارند. اعطای افتخارات بیشتر به او، حداقل برای نسل من، اهانتآمیز است. او در سال 1920 برندهی جایزهی نوبل شد. همین باید برای او کافی باشد.»
بهافتخار این نویسندهی نروژی سیارکی به نام «هامسون 5838» نامگذاری شده است. کنوت هامسون سال 1952 در نروژ درگذشت.
کتاب گرسنه را سال 1335 «غلامعلی سیار» به فارسی برگرداند و بنگاه ترجمه و نشر کتاب آن را منتشر کرد. سال 82 انتشارات نیلوفر تجدید چاپ این ترجمه را بر عهده گرفت. ترجمهی دیگر این کتاب متعلق به «سید حبیب گوهری راد» است.
سال 83 نیز «احمد گلشیری» مترجم توانمند کشورمان رمان گرسنه را به فارسی برگرداند.ناشر این ترجمه موسسه انتشارات نگاه است.
همچنین «قاسم صنعوی» سال 91 رمان گرسنگی را به فارسی ترجمه کرده و نشر گل آذین آن را منتشر کرد.
گرسنگی یا همان گرسنه در ترجمهی احمد گلشیری یک رمان کلاسیک زیباست. رمانی که دغدغههای نویسنده دربارهی سرزمینش را در قالب یک رمان سرد و غمگین به تصویر کشیده است. دوستداران ادبیات کلاسیک نمیتوانند از کنار این رمان ساده بگذرند. کنوت هامسون در این رمان هر آنچه روح گرسنهی یک عاشق ادبیات به آن نیاز دارد را آورده و یک رمان زیبا خلق کرده است. رمانی که خوانندهاش را وادار میکند به زاویهی دید نویسنده به دنیا فکر کند.
آنچه در بالا خواندید نقد و بررسی کتاب گرسنه نوشته کنوت هامسون با ترجمهی احمد گلشیری است. خرید و دانلود کتاب الکترونیکی این اثر در همین صفحه امکانپذیر است.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۳۰ مگابایت |
تعداد صفحات | 259 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۸:۳۸:۰۰ |
نویسنده | کنوت هامسون |
مترجم | احمد گلشیری |
ناشر | انتشارات نگاه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۲/۰۸/۱۲ |
قیمت ارزی | 4 دلار |
قیمت چاپی | 42,500 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
این رمان به شکلی حیرت آور و تاثیرگذار گرسنگی و فلاکت را توصیف می کند. اینکه به عنوان یک انسان بالغ و بعضا به هر شکلی شده کار کنی تا بتوانی پولی درآوری، و گرنه ممکن است از گشنگی بمیری. اینکه مجبور بشوی که زندگی ایده آلی را که متصور بودی، در برخورد با واقعیت زندگی، فراموش کنی. در کل خیلی عالیه.
من این کتابو قبلا خوندم با وجود این که نویسنده مشهوری نداره ولی کتاب بسیار پرباری رو نوشته توصیه میکنم بعد از این کتاب رمان 'بل آمی' رو بخونید. شروع هر دو داستان از ادم های گرسنه هست ولی پایان متفاوتی داره...
کتاب تلخ و ترسناکیه. تلخ از این جهت که سرتاسر کتاب توصیف فقر و فلاکته و ترسناک از این جهت که آدم هی به خودش میگه نکنه من هم یه روز همچین بلایی سرم بیاد؟
خیلی فضای ناامید و غمگینیه، آدمو از زندگی سیر می کنه، منو یاد صادق هدایت انداخت، کلا بخاطر فضای منفی تا انتها نخوندم.. ترجمه عالی
متاسفانه من نتونستم باهاش ارتباط بگیرم، جریلن داستان یکنواخت و خسته کننده بود. فضای کتاب پر از سرما و فقر و فلاکت و بدبختی بود.
ممکنه برای بعضی ها خسته کننده بشه چون داستان تقریبا یکنواخته ولی به آدم احساس رها شدن رو القا میکنه
خیلی عالیست ، امشب شبکه نمایش فیلمی بر اساس رمان رو پخش کرد ،محصول کشور دانمارک .
شکسته نویسی در ترجمه این کتاب به نظرم خوب نبود
بی نظیره پیشنهاد میکنم حتماً حتماً مطالعه کنید
رمانی بسیار خوب و تاثیر گذار، حتما پیشنهاد می کنم