مدتی نسبتاً طولانی است که مدیریت سیاسی انسانها از حوزۀ انسانیت بیرون رفته است. یعنی سیاستمداران و زمامداران و کارگزاران با موجوداتی جاندار به نام انسان در ارتباط نیستند، بلکه ادارهکنندگان آن قسمت از جوامع بشری که تکنولوژی و سلطهگری و نفعگرایی، همۀ ابعاد و سطوح شخصیت آنها را فراگرفته است، تنها با بُعد ماشینی مردم سروکار دارند که به وسیلۀ قوانین حقوقی و مقررات اجتماعی و سیاسی، مانند آچار مهره بازکن و مهرهبند و چکش و دیگر ابزار جامد، آن بُعد را تحت تصرف و تغییر قرار میدهند. حتی متأسفانه فرهنگ و اخلاق والای انسانیهم ازدیدگاه زمامداران و سیاستمداران و کارگزاران، انواعی از همان کلید و آچار و چکش آهنی هستند که روی اجزاء و بُعد ماشینی انسانها تغییر و تصرف مطلوب را ایجاد میکنند.
مثلاً، اگر امروزه یک زمامدار بگوید: «همۀ مردم باید با یکدیگر مانند برادران مهربان زندگی کنند»، منظور او این نیست که احساسات و عواطف برادری در حیات اجتماعی دارای ضرورت و ارزش است، بلکه میخواهد با استخدام اینگونه حقایق، موانع عقیدتی و فرهنگی را از پیش پای حرکتهای سیاسی خود بردارد و یا به وسیلۀ اینگونه تبلیغات، هویت سیاسی، هویت مذهبی، اخلاقی و فرهنگی جامعه یا جوامعی را مختل کند.
به هر حال، دستوراتی که امیرالمؤمنین(ع) دربارۀ اداره و سیاست جوامع بشری صادر فرمودهاند، فقط و فقط مربوط به حوزۀ انسان و انسانیت است، و نمیتواند متوجه دندانههای ماشین ناآگاه باشد. بنا بر این، اگر کسی بگوید: «اینکه زمامدار اسلامی باید از اعماق قلبش، لطف و محبت و رحمت به مردم جامعۀ خود را دریابد، امروز قابل عمل و اجرا نیست، زیرا ادارهکنندگان جوامع صنعتی و ماشینی اصلاً هیچ نیازی به شناخت انسان و هویت و استعدادها و فرهنگ و تاریخ و آرمانهای او ندارند»، در حقیقت، اینگونه افراد، ادارهکنندگان خود را با میلیونها آجر، چرخ و دندانههای ماشین در ارتباط مدیریت تلقی میکنند! به همین جهت، اگر صدها هزار انسان در جامعه به انواع ناگواریها و زجر و شکنجهها مبتلا باشند و نتوانند آن را ابراز کنند، یا اگر ابراز کنند، اثری برای مدیران آن جامعه نبخشد، آنان (ادارهکنندگان یا مدیران) کمترین احساس ناراحتی نخواهند داشت؛ همانگونه که با شکستن یکی از دندانههای ماشین، هیچ یک از سایر دندانههای آن متأثر نمیشود.
بالاتر از این، امروزه به علت سقوط مختصات واقعی زیست، خود انسانها نیز در برابر عوامل درد و ناگواریها، یک حالت روانی ابهامانگیز و بیمعنی در خود احساس میکنند و دیگر کسی را که درک و دریافتی دربارۀ درد آنان داشته باشند، سراغ ندارند.
به این عبارات زیر را که از آناتول فرانس نقل میکنیم، کاملاً دقت کنید:
قدرت و نیکوکاری ادیان است که به آدمی علت وجود و عواقب کار را به او تعلیم میدهد. هنگامی که ما اصول عقاید فلسفۀ الهی را طرد کنیم ـ چنان که تقریباً ما همه در این عصر علم و آزادی فکر، چنین میکنیم ـ وسیلۀ دیگری باقی نمیماند که بدانیم چرا به دنیا آمدهایم و به چه کار بدین جهان قدم گذاشتهایم؟ راز سرنوشت، ما جملگی را در اسرار نیرومند خود احاطه کرده است و واقعاً باید به هیچ چیز نیندیشیم تا ابهام غمانگیز زندگی را احساس نکنیم. و در جهالت مطلق از علت وجودی ماست که ریشۀ غم و اندوه ما وجود دارد.