سالها قبل، پادشاه چیزهای کوچیک در کوهستانی دوردست فرمانروایی می کرد.
در حالی که پادشاهان دیگه درگیر به دست آوردن چیزهای بزرگ دنیا بودند، اون در آرامش بر چیزهای کوچیک مثل: سکهها، شمعها، شونهها، کلیدها، دکمهها، بطریها، حشرات و کلی چیزِ ریزِ دیگه حکمرانی میکرد.
فرمانروا و همسری که عاشقانه دوستش داشت توی یک خونهی گرم و نرم زندگی میکردند.
به پرندههاش غذا میداد، برای مورچهها خرده نون میریخت و برای زنبورها گل میکاشت.
پادشاه هرچیزی که مورد نیازش بود رو در اختیار داشت و چیزِ بیشتری نمیخواست.
اما امپراتورهای دیگه، برخلاف اون دائما در پیِ بدست آوردن قلمروی پهناورتر و ثروت بیشتری بودند.
طمعکارترین پادشاه دنیا، نورمِس نام داشت که میخواست بر تمام دنیا فرمانروایی کنه.
پس با این هدف، بزرگترین ارتش جهان رو تشکیل داد.