برخی از فیلسوفان و جهانبینان معتقدند که با همۀ اختلافهای جسمانی و روانی که میان همۀ افراد انسانی بدون استثنا وجود دارد، اتحادهای متنوعی در افراد این نوع مشاهده میشود که درک و شناخت آنها به پیگیری و اندیشههای صمیمانه و بسیار نیاز دارد. نخست باید اختلافات و منشأ آنها را در انسانها مطرح کنیم:
میدانیم که هر موجودی اعم از انسان و غیر انسان، با داشتن تعین خاص خود، از موجودات دیگر جدا و دارای مرزهای مشخصی است. ما مباحث مربوط به این اختلاف طبیعی موجودات را در اینباره نمیآوریم. این اختلاف طبیعی میان همۀ افراد انسانی نیز که هر یک تعین خاص خود را دارند، وجود دارد. یعنی تردیدی نیست که هر فردی برای خود، گوشت و پوست و رگ و خون و استخوان دارد.
مطلب مهم این است که با وجود این اختلاف طبیعی و جسمانی، تنوع و اختلافی سخت در کیفیتهای روانی نیز دارند که گاهی فاصلۀ آنان را از یکدیگر تا سرحد فاصلۀ انسان با سنگ دور میکند؛ در صورتی که در قلمرو سایر موجودات، حتی حیواناتی که حیات دارند و به عقیدۀ بعضی روانشناسان: دارای روان هم هستند، این اختلاف بسیار دیده نمیشود. مسیرهای فعالیت حیات و روان حیوانات محدود بوده و اختلاف میان آنها بسیار سطحی و تنها مربوط به انگیزههای برون ذاتی است، مانند محیط زیست و غیر آن.
انسانها با اختلاف روانی سختی که دارند، باز با انواعی از اتحادها با یکدیگر مرتبط میشوند، مانند هموطن بودن، همنژاد، همکار و همعقیده بودن و غیر آن. این اتحادها گاهی چنان شدت پیدا میکند که صدها هزار انسان را به یک انسان مبدل میسازد، به طوری که همۀ آنان یک زندگی و یک مرگ برای آن همه افراد تلقی میکنند.
بدون تردید، چنین اتحادهایی میان سایر جانداران وجود ندارد؛ لذا باید آنها را از مختصات (ویژگیهای) روانی انسانها به شمار آورد.
در این اتحادها که با انگیزههای برون ذاتی، مانند وطن و نژاد و کار و عقاید مربوط به فرهنگها و اخلاقیات ناشی از محیط و ارتباطات انسانها با یکدیگر به وجود میآید، با بروز تحولات در آن انگیزهها و عوامل، دگرگونیهایی در آن اتحادها بروز میکند.
نوعی دیگر از اتحاد میان افراد نوع انسانی احساس میشود که عامل آن درونی بوده، هیچگونه اختلافات جسمانی و آنچه که ناشی از عوامل و انگیزههای برون ذاتی است، نمیتواند آن عامل را محو و نابود کند. ما این نوع را «اتحاد برین» مینامیم.
البته منظور ما از این اتحاد برین آن نیست که همۀ انسانها در همۀ جوامع و در همۀ شرایط و دورانها، از چنین اتحادی به شکل مؤثر آن برخوردار باشند، بلکه ما با ملاحظۀ مجموع مطالعاتی که دربارۀ انسان صورت گرفته است، وجود استعداد خاصی را میپذیریم که اگر به فعلیت برسد و بارور شود، اتحادی شگفتانگیز میان آدمیان به وجود میآورد. بهترین شاهد وجود این استعداد، پدیدۀ محبت و عشق میان بسیاری از انسانهاست که سراسر تاریخ را پر کرده است.
بر خلاف آنچه گمان میرود، محبت و عشق، به وجود آورندۀ اتحاد نیست، بلکه این دو پدیده، عامل حرکت و به فعلیت رسیدن این استعداد است که منجر به اتحاد میشود، زیرا دو پدیدۀ مزبور (محبت و عشق) مرتبۀ شدیدی از اراده است که از کیفیتهای خاص روانی است؛ در صورتی که اتحاد مورد بحث از جوهر جانهای آدمیان سر برمیآورد.