کتاب Thumbelina داستانی زیبا و آموزنده است که با هدف تقویت درک متون زبان انگلیسی به کمک گوش دادن به داستانهای اصیل، توسط گروه ویراستاری و قصه خوانی از کشور بریتانیا با لهجه زیبای British صوتی شده است.
در ضمن متن انگلیسی و ترجمهی فارسی این کتاب صوتی در کتاب الکترونیک متنی “Twelve in One” منتشر شده و شما میتوانید آن را از همین فروشگاه یا دیگر فروشگاههای کتاب الکترونیک خریداری کنید. پیشنهاد میشود برای ارتقای جنبه آموزشی همزمان با شنیدن داستان، در صورت نیاز متن انگلیسی آن را از نظر بگذرانید و برای بالا بردن درک داستان از ترجمه فارسی آن بهره گیری کنید. بخش فارسی و انگلیسی از نظر جملهبندی و پاراگرافها مشابه هستند و همهی سعی ما این بوده که زیبایی داستان در هر دو زبان محفوظ بماند.
Part of the story:
There was once a woman who wanted to have quite a tiny, little child, but she did not know where to get one from. So one day she went to an old Witch and said to her: ‘I should so very much like to have a tiny, little child; can you tell me where I can get one?’
‘Oh, we have just one ready!’ said the Witch. ‘Here is a barley-corn for you, but it’s not the kind the farmer sows in his field, or feeds the cocks and hens with, I can tell you. Put it in a flower-pot, and then you will see something happen.’
‘Oh, thank you!’ said the woman, and gave the Witch a shilling, for that was what it cost. Then she went home and planted the barley-corn; immediately there grew out of it a large and beautiful flower, which looked like a tulip, but the petals were tightly closed as if it were still only a bud.
‘What a beautiful flower!’ exclaimed the woman, and she kissed the red and yellow petals; but as she kissed them the flower burst open. It was a real tulip, such as one can see any day; but in the middle of the blossom, on the green velvety petals, sat a little girl, quite tiny, trim, and pretty. She was scarcely half a thumb in height; so they called her Thumbelina.
در این داستان میخوانید:
در روزگارهای قدیم زنی می خواست که یک فرزند کوچک کوتاه قد داشته باشد ولی نمیدانست از کجا پیدا کند. بنابراین روزی پیش یک زن جادوگر رفت و به او گفت: من خیلی دوست دارم که یک بچه ی ریزه ی کوتاه قد داشته باشم، شما میدانید از کجا میتوانم گیر بیاورم؟
جادوگر گفت: ای وای! همین حالا یک دانه آماده دارم! اینجا یک دانه جو دارم ولی باید بگویم از آن دانههایی که کشاورزها در مزارع میپاشند یا مرغ و خروسها را باهاش غذا میدهند نیست. آن را در یک گلدان بکار و بعد خواهی دید که اتفاقی خواهد افتاد.
زن گفت: اوه! ممنون و یک شیلینگ به عنوان دستمزد به جادوگر داد. بعد به خانه رفت و دانه جو را کاشت. فورا یک گل زیبای بزرگ رویید که مثل یک گل لاله بود ولی گلبرگهایش کاملا بسته بودند طوری که هنوز یک غنچه به نظر میرسید. زن با تعجب فریاد زد: چه گل زیبایی و گلبرگهای قرمز و زردش را بوسید. ولی وقتی آنها را بوسید غنچه شکفته شد. آن شکوفه یک گل لالهی واقعی بود مثل لاله هایی که هر روز میتوانید ببینید ولی در میان شکوفه روی گلبرگهای مخملی سبز رنگ یک دختر کوتاه قد، کوچک، تر و تمیز، و زیبا نشسته بود. او واقعا به بزرگی یک انگشت شست هم نبود و بنابراین اسمش را قدانگشتی گذاشتند....
برای دانستن عاقبت کار "دخترک قد انگشتی" و درس های زیبایی که این داستان به ما میدهد این کتاب صوتی را بشنوید.