کتاب The Wicked Prince داستانی زیبا و آموزنده است که با هدف تقویت درک متون زبان انگلیسی به کمک گوش دادن به داستانهای اصیل، توسط گروه ویراستاری و قصه خوانی از کشور بریتانیا با لهجه زیبای British صوتی شده است.
در ضمن متن انگلیسی و ترجمه ی فارسی این کتاب صوتی در کتاب الکترونیک متنی “Twelve in One” منتشر شده و شما میتوانید آن را از همین فروشگاه یا دیگر فروشگاههای کتاب الکترونیک خریداری کنید. پیشنهاد میشود برای ارتقای جنبه آموزشی همزمان با شنیدن داستان، در صورت نیاز متن انگلیسی آن را از نظر بگذرانید و برای بالا بردن درک داستان از ترجمه فارسی آن بهره گیری کنید. بخش فارسی و انگلیسی از نظر جملهبندی و پاراگرافها مشابه هستند و همهی سعی ما این بوده که زیبایی داستان در هر دو زبان محفوظ بماند.
Part of the story:
There lived once upon a time a wicked prince whose heart and mind were set upon conquering all the countries of the world, and on frightening the people; he devastated their countries with fire and sword, and his soldiers trod down the crops in the fields and destroyed the peasants’ huts by fire, so that the flames licked the green leaves off the branches, and the fruit hung dried up on the singed black trees.
Many a poor mother fled, her naked baby in her arms, behind the still smoking walls of her cottage; but also there the soldiers followed her, and when they found her, she served as new nourishment to their diabolical enjoyments; demons could not possibly have done worse things than these soldiers! The prince was of the opinion that all this was right, and that it was only the natural course which things ought to take. His power increased day by day, his name was feared by all, and fortune favored his deeds.
در این داستان میخوانید:
روزی روزگاری شاهزادهی گناهکاری زندگی میکرد که فکر و ذهن او حمله به کشورهای جهان و فتح و تسخیر آنها و به وحشت انداختن مردم بود. او کشورها را با آتش و شمشیر ویران میکرد و سربازانش محصولات را در مزارع لگدمال میکردند و لانه ی کبوتران را آتش می زدند طوری که شعلههای آتش به سوی برگ های سبز درختان زبانه میکشید و میوههای خشکیده روی درختان سیاه سوخته آویزان می شد.
بسیاری از مادران بیچاره در حالی که کودک برهنهشان را در آغوش داشتند در پشت دیوارهای کلبههایشان که هنوز دود از آن برمیخاست فرار میکردند ولی باز هم سربازان آنها را تعقیب میکردند و وقتی آنها را پیدا میکردند در خدمت هوسهای اهریمنی خود قرار میدادند. شیطان هم کاری به پلیدی این سربازان انجام نداده است.
شاهزاده بر این باور بود که همهی اینها درست است و همهی اینها جریانی طبیعی است که باید اتفاق بیفتد. قدرت او روز به روز افزایش مییافت. نام او ترس و وحشت بر جان همگان میانداخت و بخت با کار او یار بود ....
برای دانستن عاقبت کار "شاهزادهی گناهکار" و درسهای زیبایی که این داستان به ما میدهد این کتاب صوتی را بشنوید.