کتاب The Shepherdess and the Chimney Sweep داستانی زیبا و آموزنده است که با هدف تقویت درک متون زبان انگلیسی به کمک گوش دادن به داستانهای اصیل، توسط گروه ویراستاری و قصه خوانی از کشور بریتانیا با لهجه زیبای British صوتی شده است.
در ضمن متن انگلیسی و ترجمه ی فارسی این کتاب صوتی در کتاب الکترونیک متنی “Twelve in One” منتشر شده و شما میتوانید آن را از همین فروشگاه یا دیگر فروشگاههای کتاب الکترونیک خریداری کنید. پیشنهاد میشود برای ارتقای جنبه آموزشی همزمان با شنیدن داستان، در صورت نیاز متن انگلیسی آن را از نظر بگذرانید و برای بالا بردن درک داستان از ترجمه فارسی آن بهره گیری کنید. بخش فارسی و انگلیسی از نظر جمله بندی و پاراگرافها مشابه هستند و همهی سعی ما این بوده که زیبایی داستان در هر دو زبان محفوظ بماند.
Part of the story:
The little shepherdess wore golden shoes, and looped up her gown fetchingly with a red rose. Her hat was gold, and even her crook was gold. She was simply charming!
Close by her stood a little chimney-sweep, as black as coal, but made of porcelain too. He was as clean and tidy as anyone could be, because you see he was only an ornamental chimney-sweep. If the china-makers had wanted to, they could just as easily have turned him out as a prince, for he had a jaunty way of holding his ladder, and his cheeks were as pink as a girl’s. That was a mistake, don’t you think? He should have been dabbed with a pinch or two of soot.
He and the shepherdess stood quite close together. They had both been put on the table where they stood and, having been placed there, they had become engaged because they suited each other exactly …..
در این داستان می خوانید:
.... دخترک چوپان کفشهای طلایی پوشید و پیراهن بلندش را به زیبایی با یک رز سرخ محکم کرد. کلاهش از طلا بود و حتی عصای زنانه اش نیز از طلا بود. او واقعا دلربا بود.
در نزدیکی او یک دودکش پاک کن کوچک به سیاهی ذغال ولی از جنس سرامیک ایستاده بود. او به پاکی و تمیزی هرکسی بود چون، میدانید، او فقط یک دودکش پاک کن تزئینی بود. اگر سازندههای چینی میخواستند، میتوانستند به راحتی آن را به شکل یک شاهزاده در بیاورند چون نردبانش را هم به سبک خوشایندی نگه داشته بود و گونه هایش مثل یک دختر صورتی رنگ بود.
این یک اشتباه بود! اینطور فکر نمیکنید؟ او باید با مالیدن یکی دو تا سرانگشت دوده سیاه شده باشد. او و دخترک چوپان کاملا نزدیک یکدیگر بودند. آنها هر دو روی میز را پوشانده بودند جایی که ایستاده بودند و در آنجا گذاشته شده بودند، آنها شیفته همدیگر شده بودند چون دقیقا برای هم مناسب بودند ....
برای دانستن عاقبت کار "دخترک چوپان و دودکش پاک کن" و درسهای زیبایی که این داستان به ما میدهد این کتاب صوتی را بشنوید.