چارلی موشه با بابابزرگ آرتور و مامانبزرگ هَریِت، سوار پرندهای درحال سفر کردن بودن و به مسیر جلوشون نگاه میکردن.
اون پرنده یک غاز خیلی بزرگ به نام پِرسی بود.
این اولین باری بود که چارلی با بابابزرگ و مامانبزرگش سوار یک غاز شده بود.
تجربهی عجیب اما راحت و امن…
مامان بزرگ بعد از گرفتن دعوتنامه از طرف ملکه و یک هفته قبل از حرکت، چمدونش رو بست و آمادهی سفر شد.
از اینکه با خودش لباس و کلاه گرم به همراه داشت خوشحال بود.
چون وقتی به ارتفاع بالا رسیدن، ه وا خیلی سرد شده بود.