«سوزان فوروارد» در کتاب «باجگیری عاطفی» دست به افشاگری بزرگی زده است. زمان آن رسیده تا تلههای ذهنی و بازیهای روانی افراد فرصتطلب و سودجو را بشناسید و از میراث شخصیتی، مالی و اجتماعی خود دفاع کنید. این کتاب که با نام فرعی «وقتی اطرافیان از ترس، تعهد و احساس گناه برای استثمار شما استفاده میکنند» نوشته شده، بخش زیادی از محتوای آن را نشان میدهد. کتاب باج گیری عاطفی را «منیژه شیخ جوادی» ترجمه کرده و انتشارات پیکان آن را در سال 87 منتشر کرده است.
کتاب باج گیری عاطفی در چهار بخش نوشته شده است.
پیشگفتار این کتاب شامل تجربیات شخصی نویسنده است که او را به نوشتن این کتاب تشویق کرده است. در اینجا با نمونههای واقعی باج گیری عاطفی و تعریف کلیات این پدیدهی اجتماعی و روانشناسی آشنا میشویم.
بخش اول کتاب «شناخت عمل باج گیری» است. در این بخش یاد میگیریم که چطور باج گیری عاطفی را تشخیص دهیم. سپس با شش پدیدهی مرگبار در باج گیری و روابط بین افراد آشنا میشویم. نویسنده در این بخش روشهای افراد باج گیر و البته راههای مقابله با این افراد و ترفندهای آنها را هم معرفی میکند.
نام بخش دوم کتاب «تبدیل آگاهی به عمل» است. حالا که به شناخت کامل و جامعی از باج گیری عاطفی رسیدهاید، زمان آن رسیده تا این آگاهی را به مرحلهی عمل برسانید. در این بخش نویسنده راهکارها و روشهای مختلفی را برای مقابله با باجگیری عاطفی معرفی میکند که میتواند در رشد و بهبود شخصیت فردی و اجتماعی افراد تاثیر زیادی داشته باشد.
کلام آخر این کتاب هم یادداشت کوتاهی از نویسنده خطاب به تمام کسانی است که حالا باج گیری را شناختهاند و توانستهاند تغییراتی در رفتارهای خود و دیگران ایجاد کردهاند.
باید بپذیریم که همهی ما دست کم چند بار از اطرافیانمان باج گیری عاطفی کردهایم یا به آنها باج دادهایم. شاید حتی نمیدانستیم که این رفتارها نام و نشان مشخصی در دنیای روانشناسی و خودپروری دارد. اما باید بدانیم با تکرار این کار، دیر یا زود تبدیل به آدمی میشویم که میتواند خواستههایش را به سادهترین شکل ممکن برطرف کند، آن هم از طریق استثمار کردن دیگران. البته جریان به همین سادگی هم نیست. حتی یک لحظه هم تصور نکنید که اگر شما آن فردِ باج دهنده باشید، پس آدم خوبی هستید و پاداش کارهای نیک خود را میگیرید. متاسفانه دنیا و آدمها بیرحمتر از چیزی هستند که فکر میکنید. شما فقط ابزاری هستید که کار دیگران را راه میاندازید. کرامت، شخصیت و هویت شما در چنین مواقعی کمترین اهمیتی ندارد. اما باز هم این پایان جریان نیست. به زودی شما هم وارد چرخهی پیچیده و آلودهی باج گیری میشوید. تا دیروز باج میدادید و امروز باج میگیرید.
موضوع این نیست که درخواستهای شما از دیگران خیلی کوچک یا خیلی بزرگ باشد، مهم نفس این عمل است. دردناکترین جای باج گیری وقتی است که میفهمید این پدر، مادر، همسر، فرزندان و دوستان صمیمیتان هستند که از شما سوءاستفاده میکنند، تا خودشان به چیزی که برایشان خوشایندتر است برسند. حقوق شخصی شما و حتی گاهی آرزوها و امیالتان قربانی خواستهها، یا شاید حتی بتوان گفت «خودخواهی»، دیگران میشود. عزت نفس و کرامت انسانی در باج گیری عاطفی خدشهدار میشود و انسانها تبدیل به موجوداتی میشوند که دیگر نمیتوانند به کسی اعتماد کنند و به این ترتیب حتی نظام طبیعی حاکم بر اجتماعات انسانی به هم میریزد.
نویسندهی این کتاب از همان ابتدا تمام زیر و بمهای باجگیری را تعریف کرده و با زبانی روان و مهربان، اما جدی و محکم در تمام صفحات کتاب یادآوری میکند که این ما هستیم که باید جلوی شیوهی نادرست و ناعادلانهی باجگیری عاطفی را بگیریم. انگار دیگر وقت همدردی و همدلی نیست؛ موضوع خیلی جدی و بغرنج شده و حالا دنیا تبدیل به جایی شده که هر کس میخواهد به چیزی که میخواهد برسد؛ مهم نیست این رسیدن چه بهایی داشته باشد و چه کسانی را قربانی خود کند. اینجاست که خاطرات و تجربیات واقعی افرادی را میخوانیم که وادار به باج دادن یا حتی باج گرفتن شدهاند. کمی ناخوشایند است، اما شاید مرور این اتفاقات تلنگری باشد تا کمی خودمان را جمع و جور کنیم و با بهبود رفتارهای فردی و اجتماعی، دنیا را به جای بهتری برای زندگی تبدیل کنیم.
سوزان فروروارد در سال 1938 در آمریکا به دنیا آمده است. او نویسنده، رواندرمانگر و سخنران در زمینهی مسائل خودپروری و روانشناسی است. این نویسنده حتی گاهی در برنامههای پربینندهی تلویزیونی هم به عنوان مهمان حاضر میشود و به خیلی از مسائل مردم پاسخ میدهد. دانش آکادمیک در کنار دانش زیستهی این نویسنده باعث شده تا فوروارد در کتابهایش از چیزهایی حرف بزند که شاید حتی پیش از این نمیدانستیم اصلا وجود دارند. فوروارد بیشتر به دلیل نوشتن کتابهای «مادران سمی»، «والدین سمی» و «تربیت مسموم» شهرت دارد. کتاب والدین سمی یکی از کتابهای پرفروش نیویورک تایمز است.
این جا چه خبر است؟ چرا بعضیها به ما این احساس را میبخشند که «من دوباره بازنده شدم. هميشه تسلیم میشوم. احساس واقعیام را ابراز نکردم. چرا هرگز نمیتوانم منظورم را بیان کنم. چرا هرگز نمیتوانم از حق خودم دفاع کنم». ما میدانیم که هميشه به تله میافتیم. میدانیم که احساس درماندگی و نارضایتی به سراغمان میآید. و میدانیم آنچه را میخواهیم، به خاطر جلب رضایت دیگران از دست میدهیم. اما نمیدانیم چه باید بکنیم. چرا برخی از افراد میتوانند ما را از لحاظ عاطفی استثمار کنند و به ما احساس بازنده بودن ببخشند؟
افرادی که همواره ما را وادار به تسلیم میکنند، استثمارگران ماهری هستند که هر زمان به خواستههایشان میرسند، خودشان را به ما کاملا نزدیک میکنند، و اگر به خواستههایشان نرسند، دست به تهدید میزنند و یا ما را زیر بار سنگینی از گناه مدفون میکنند. به نظر میرسد که چنین افرادی برای استثمار ما برنامهریزی کردهاند، حال آن که در اغلب موارد از اعمال خود ناآگاهند. در واقع بسیاری از آن ها افراد شیرین و رنجکشیدهای به نظر میرسند که اصلا قصد تهدید کردن ما را ندارند.
معمولا یک شخص خاص -همسر، پدر یا مادر، خواهر یا برادر، و يا دوستمان- ما را آن چنان مصرانه به زنجیر استثمار میکشد که فراموش میکنیم آدم بزرگسالی هستیم، و اگرچه در بسیاری از موارد دیگر زندگیمان افراد موفقی هستیم، در کنار اين افراد احساس عجز و بیکفایتی میکنیم.